نگاه شیخ بهائی رحمه الله تعالی به تصوف

صوفیان معتقدند که فقط به خدای عز و وجل توجه دارند و بس! اما در این نگاه خود دچار لغزشهای میشوند که آنها را در حد کفر و شرک به خدای متعال سقوط می دهد. زیرا ادعایشان درباره وجودی بزرگ و غیر قابل درک ظاهری است! لذا در رساله موسوم به رساله «صوفیه» که منتسب است به حضرت شیخ بهائی رحمه الله تعالی به اهل تصوف و مدعیان دروغین و راستین آن اشاره میشود:

متن رساله:

بسم الله الرحمن الرحیم

بدان که تصوف، پاکیزه گردانیدن نیت است و خود را از دوستی غیر حق بازداشتن و آراستن به سنت حضرت رسولؐ، و اهل تصوف، دوازده گروهند؛ از آن جمله، یکی ناجی و باقی هالک و گمراهند. و اسامی ایشان بدین ترتیب است:

اول حبّیه، دوم اولیائیه، سیوم شمراخیه، چهارم اباحیه، پنجم حالیه، ششم حلولیه، هفتم حورائیه، هشتم وقوعیه، نهم متجاهلیه، دهم متکاسبیه، یازدهم الهامیه، دوازدهم شیعۀ ناجیه.

ادامه نوشته

اطاعت خدا یا اطاعت رسول یا اطاعت هر دو ؟!

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً» (سوره مبارکه نساء، آیه شریفه 59)

از این آیه شریفه دریافتم که:

  1. اطاعت اول (اطیعوا الله) متوجه خداست فقط و هیچکس دیگر در این اطاعت شریک نیست!
  2. اطاعت دوم (اطیعوا الرسول) متوجه رسول است و هم متوجه اولی الامر و یا فقط متوجه رسول است و برای اولی الامر اطاعت جداگانه ی ذکر نفرمود چرا که اولی الامر بایستی تحت رهبری و هدایت رسول امر دهند! که البته ظاهر بقیه آیه نشان می دهد که قسم دوم مورد پذیرش است!
  3. اولی الامر یعنی کسانی که اولویت و برتری دارند در امر کردن به دیگران و طلب کردن چیزی از آنها! مسلما برای مومنین کسانی اولویت به امر کردن و نظر دادن دارند که به خدا و رسول از حیث ایمان فکری و عملی نزدیکتر باشند! 
  4. لذا مومنین فقط مجازند از دو وجود محترم اطاعت کنند، از خدای متعال و از رسولش! و هرگونه اطاعتی از هرکس دیگر به هر نحوی که باشد و به هر دلیلی باشد باطل است لذا اطاعت از والدین، اطاعت از حاکم، اطاعت از رئیس، و دیگر اطاعتها، اگر در مسیر اطاعت از خدا و اطاعت از رسولش باشد مجاز است!
  5. امر فقط مربوط به دستور دادن نیست بلکه هر گونه حکم و قانون و نظر و مسیری که انسان نیاز دارد را در بر می گیرد لذا انسان مومن بایستی تمام فکر و ذکر و راه و روش و مسیر خود را فقط از خدا و رسولش بگیرد نه از کس دیگر! در غیر اینصورت عواقبی که بر اطاعت از دیگران بر او مترتب است متوجه خود اوست و سرزنش و پشیمانی بر آن هم سودی نخواهد داشت!
  6. اطاعت از خدا و اطاعت از رسول فرمود نه اطاعت از خدا یا اطاعت از رسول! لذا اطاعت اول با اطاعت دوم، با هم متفاوت است! زیرا اطاعت شونده در اطاعت اول، خداست و اطاعت شونده در اطاعت دوم، رسول است فقط! و بر همین اساس، امر دهنده  در اطاعت اول خداست و امر دهنده در اطاعت دوم رسول است فقط! پس شخص مومن اطاعت اول را بر اساس امر خدا انجام می دهد یعنی چون خدا می خواهد نه آنکه رسول می خواهد! و اطاعت دوم را بر اساس امر رسول انجام می دهد یعنی رسول می خواهد یعنی رسول حکم می کند یعنی رسول نظر می دهد! حال پرسش مهم آنست که آیا رسول از آن جهت که رسول خداست و فرستاده ی اوست آیا از خود حکمی می دهد؟ یا نه؟! حکمی که رسول می دهد فقط از ناحیه خدای متعالست اما این بدان معنی نیست که تمام حکم و نظر خدا همین است! لذا هر چند شاید تمام احکام الهی (یعنی تمام نظرات خدای متعال) بایستی از ناحیه رسول یا رسولانی به انسان مومن برسد اما این دلیل آن نمی شود که بگوئیم تمام حکم الهی که الان رسول فرستاد همین بود شاید احکامی دیگر هم باشد خداوند متعال بعدا رسول را از آن مطلع فرماید که آنهم بر اساس حکمت و عدالت الهی صورت می گیرد! با این همه، اول از مومنین می خواهد خود را مطیع خدای متعال کنند و بعد خود را مطیع رسولش نمایند! یعنی رسول را هم برای «خدا» بخواهند!
  7. با توجه به برداشت فوق درباره تفاوت و ارتباط بین دو اطاعت، باز انسان مخاطب قرآن، می خواهد بداند که دلایل دیگر و یا دلیل اصلی در تفاوت و ارتباط بین دو اطاعت چیست؟ و دست یابی به این حقیقت جز با توسل به باری متعال و همراهی رسولان و معصومان علیهم السلام و تتبع در قرآن شریف میسر نخواهد بود!
  8. اما نکته ی که لازم می بینم برای خودم و دوستانم دوباره تاکید نمایم آنست که تمام لطمات و مصیبتها و مشکلات و ناموفقیتها و ضعفهای مسلمانان و مومنان متوجه این حقیقت است که خود را در اکثر مسائل زندگی محکوم به حکم عادلانه و شرافتمدانه الهی و رسولان حق نمی کنند! بعبارت دیگر، ما وقتی برای زندگی در این دنیا و آن دنیا خود، می خواهیم بدون توجه به حکم و نظر مبارک الهی و رسولان معظم، هر کار و روشی که فکر می کنیم به اصطلاح عاقلانه یا عالمانه یا با تجربه و آزمایش و حدس و گمان می باشد انجام دهیم و دلمان را به آن خوش می کنیم معلوم است که آخر کار به بن بست فکری و عملی می رسیم و در نهایت جز بدبختی و پشیمانی نصیبمان نمی شود! پس بیائیم فقط و فقط و فقط در تمام تمام تمام امور زندگیمان جز از حکم الهی و حکم رسولی به حکم دیگر تن ندهیم!

دلایلی از قرآن و سنت و اجماع بر امامت امیر المومنین علی سلام الله علیهم توسط فضل بن شاذان

در مقدمه کتاب الایضاح، ص 2 آمده است (لطفا به متن و روش جواب فضل بن شاذان دقت فرمائید که چگونه از آیات کمک میگیرد! چگونه سنت را معنی میکند و از آن کمک می گیرد! چقدر زیاد به قول جمعی توجه میکند!):
قاضی نور الله شوشتری رحمة الله علیه در کتاب
مجالس المؤمنين نقل می کند كه:

از فضل بن شاذان رحمه الله تعالی پرسيدند:

دليل تو بر امامت أمير المؤمنين على سلام الله علیهم چيست؟

در جواب گفت:

دليل بر آن كتاب (1) خدا و (2) سنّت رسول هدى و (3) اجماع مسلمانان است!
و اما (1) كتاب قول خداى تعالى است كه: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏[1]»؛
زيرا كه خداى تعالى در اين آيه ما را بطاعت اولى الامر امر كرده همچنان كه دعوت نموده ما را بطاعت خود و طاعت رسول خود، پس محتاج شديم به آنكه اولى الامر را بشناسيم همچنان كه محتاجيم در آنكه خدا را بشناسيم و رسول او را بشناسيم، آنگاه نظر كرديم
در اقاويل امّت[2] و ديديم كه اختلاف كرده‏اند در اولى الامر و اجماع كرده‏اند در تفسير آيه بر وجهى كه مخصّص نزول اوست در شأن عليّ بن أبى طالب- عليه السّلام!

زيرا كه بعضى گفته‏اند كه: مراد امراى سرايا[3] است،

و بعضى گفته‏اند كه: مراد علما است،

و بعضى گفته‏اند كه: مراد قوام نظام كار زمره انام بأمر معروف و نهى از منكر است،

و بعضى گفته‏اند كه: مقصود از آن حضرت أمير المؤمنين على و يازده امام از اولاد كرام اويند عليهم السّلام! و چون از فرقه اولى پرسيديم كه: آيا عليّ بن أبى طالب از امراى سرايا نيست؟- گفتند: بلى،

و فرقه ثانيه نيز گفته‏اند كه: از أعلام علماء است،

و فرقه ثالثه خبر دادند كه: او از قوام نظام‏ كار كافّه أنام است بأمر معروف و نهى از منكر؛

و از اينجا ظاهر شد كه مراد از اولى الامر باتّفاق اهل درايت و روايت حضرت شاه ولايت است پس بموجب اين آيه اوست والى ولايت امامت و وصايت، و عدول از آن حضرت به سوى ديگرى محض ضلالت و غوايت است زيرا كه در غير او اتّفاق مفقود است و ادلّه ديگر موجود نيست.[4]

و امّا (2) سنّت بنا بر آنكه حضرت رسالت آن امام مبين را قاضى يمن و امير جيوش آن محالّ[5] و ولىّ اموال گردانيد و او را امر فرمود كه تقسيم آن اموال نمايد به بنى خزيمه كه خالد بن وليد ايشان را بظلم كشته بود، و نيز ايشان اختيار آن امام همام جهت اداء رسالت ملك علّام و ابلاغ و اعلام سوره برائت بكفّار تيره انجام نمود، و همچنين در بعضى از ايّام غيبت خود او را خليفه خود گردانيد و هيچ كس از اصحاب آن حضرت نيست كه اين سنن در شأن او مقرّر شده باشد، و تأسّى بسنّت سيّد كائنات در حيات آن حضرت و بعد از وفات همگى را منظور، و احتياج امّت بأميرى كه متّصف به چنان سنن باشد مسلّم جمهور است.
و امّا (3) اجماع به درستى كه استدلال از آن بر امامت حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام به چند وجه است:
أوّل- آنكه اجماع امّت است بر آنكه على امام بود و اگرچه همه يك روز باشد[6] و در اين اختلاف ندارند؛ بعد از آن اختلاف كرده‏اند؛

بعضى گفته‏اند كه: بعد از نبى با فصل بسيار و در وقت خاص، امام بود

و بعضى گفته‏اند كه: بعد از آن حضرت بى ‏فاصله در جميع اوقات بقاى خود امام بود و اجماع بر غير او واقع نشده كه بقدر يك چشم زدن امام باشد.

ديگر- آنكه اجماع كرده‏اند بر آنكه حضرت امير لياقت امامت داشت و بنى هاشم را صلاحيت آن بود[7] و در غير خلاف و اختلاف است.

ديگر- آنكه اجماع است كه حضرت امير- عليه السّلام- بعد از حضرت رسالت (ص) بر ظاهر عدالت كه از شرائط امامت و ايالت است باقى بود غاية الامر اختلاف در آنست كه بعضى مى‏گويند كه از مرتبه عدالت مترقّى بصفت عصمت بود و بعضى مى‏گويند كه: معصوم نبود بلكه عدل و برّ و تقى بود و ظاهر او از خطا و زلل پاك بود و بالجملة خلاف ايشان در نفى عصمت اوست و همان قوم اجماع كرده‏اند در نفى عصمت أبى بكر و اختلاف در عصمت او كرده‏اند؛ بعضى گفته‏اند كه: عدل است، و بعضى گفته‏اند كه: به واسطه غصب خلافت و ديگر مفاسد از دايره عدالت خارج شده، و ظاهر است كه كسى كه اجماع بر عدالت او واقع باشد و اختلاف در عصمت او داشته باشند اولى است بامامت از كسى كه اختلاف در عدالت او داشته باشند و اتّفاق بر نفى عصمت او كرده باشند.[8] (لذا با توجه به سه قول در اجماع (یعنی علما و خواص و بزرگان دینی و علمی مردم این دلایل را مطرح می کنند که)، علی علیه السلام چون حداقل یک روز بعنوان امام در زمان حیات رسول سلام الله علیهم بود، و از قبیله بنی هاشم بود و دارای عدالت محرز شده نسبت به ابوبکر می باشد، پس امامت امت بعد از رسول سلام الله علیهم از آن اوست!)


[1] سوره مبارکه نساء، آیه 59

[2] سوال حقیر از جناب فضل بن شاذان آنست که «اولی الامر منکم» سخن خدای متعال است پس چرا از خدای متعال و رسولش که اطاعتشان واجب است، معنای اولی الامر را نپرسیدید و یکسره به اقاویل امت رجوع کردید؟

[3] = لشگرها

[4] خود این چند سطر هم شاهدی از سخن خدا و رسولش و اجماع علما و امت بود!

[5] = محل ها

[6] شاید در زمان غیبت و نبودن حضرت رسول سلام الله علیهم منظور باشد (مثلا حضرت در موقع جنگ در شهر نبود)! و لذا امام را هم به معنی رهبری اجتماعی-سیاسی (یعنی دنیایی و مادی) بر مردم در نظر گرفت!

[7] این اجماع برای همان زمان مناسب است وگرنه به صرف از قبلیه بینی هاشم بودن دلیل بر لیاقت نیست مگر آنکه خدا و پیامبرش سلام الله علیهم بر این تاکید نمایند که از قبیله بنی هاشم بودن صلاحیت بر رهبری می آورد ولی جناب فضل بن شاذان به این تاکید اشاره نکرد!

[8] لذا عدالت حضرت امیر المومنین علی علیهم السلام برای همگان محرز بود و اختلافات در عصمت ایشان است اما در ماجرای ابوبکر، عدالت معمولی و لازم برای رهبری بر مردم هم محرز نبود تا چه رسد به عصمت او! پس حضرت علی سلام الله علیهم احق تر است از ابوبکر و دیگران، به امامت و رهبری بر مردم!

بررسی اجمالی محتوای سوره سبإ؛ ده آیه چهارم

31. قُل لَّكمُ مِّيعَادُ يَوْمٍ لَّا تَسْتَْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَ لَا تَسْتَقْدِمُونَ (بگو روز وعده داده شده بدون هیچ تاخیر و تقدیمی و به موقع رخ می دهد)

32. وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَن نُّؤْمِنَ بِهَاذَا الْقُرْءَانِ (کفار که حق را می پوشانند می گویند هرگز به این قرآن ایمان نمی آوریم) وَ لَا بِالَّذِى بَينْ‏َ يَدَيْهِ (و ایمان نمی آوریم به کسی که آنرا به اجرا در می آورد) وَ لَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبهِِّمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلىَ‏ بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ (کسانی که طلب ضعف می کردند یعنی تنبلی و بی توجهی به دریافت حقیقت نشان می دادند) لِلَّذِينَ اسْتَكْبرَُواْ (کسانی که میخواستند خود را بزرگ و قوی و موفق و پیروزتر از قرآن نشان بدهند؛ لذا هم مستضعفان و هم مستکبران هر دو ظالمند اولی به خود ظلم کردند دومی هم به خود و هم به دیگران!) لَوْ لَا أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ

33. قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبرَُواْ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ أَ نحَْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الهُْدَى‏ بَعْدَ إِذْ جَاءَكمُ  بَلْ كُنتُم مجُّْرِمِينَ (مستکبرین به مستضعفین می گویند ما جلوی شما را نگرفتیم شما خود کوتاهی کردید یعنی خودتان نمیخواستید هدایت یابید ما را بهانه نکنید!)

34. وَ قَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِلَّذِينَ اسْتَكْبرَُواْ بَلْ مَكْرُ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ (مستضعفین به مستکبرین میگویند مکر شب و روز شما بود که ما را از راه بدر کرد؛ اول شب را فرمود بعد روز را زیرا شب حالت تاریکی و ظلمانی و نفهمی و ناتشخیصی دارد و قدرت مکر و حیله قویتر کار میکند) إِذْ تَأْمُرُونَنَا (مستضعفین می گویند که شما را امر و دستور می دادید که کافر به خدای متعال شویم) أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نجَْعَلَ لَهُ أَندَادًا وَ أَسَرُّواْ النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ الْعَذَابَ (یک معنی آنست که شما مستکبرین ما مستضعفین را با اینکه پشیمان شده بودیم چون عذاب را می دیدیم مجبور پنهان کردن آن می کردید؛ یک معنی دیگر آنست که مستکبرین با اینکه عذاب را می دیدند باز ندامت و اشتباه خود را از همه پنهان میکردند؛ لذا بر حسب هر دو معنی، هر دو ندامت و پشیمانی و اشتباهات خود را از همدیگر پنهان می کردند) وَ جَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فىِ أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُواْ هَلْ يجُْزَوْنَ إِلَّا مَا كاَنُواْ يَعْمَلُونَ

35. وَ مَا أَرْسَلْنَا فىِ قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُترَْفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَفِرُونَ (بدون هیچ استثنایی، رسولی بعنوان مخالفت و نهی از اعمال زشت قریه و منطقه ی ارسال نکردیم (از اول خلقت تا روز قیامت) مگر آنکه عده ی که خود را مالک این قریه می دانستند و مخاطب این انذار بودند می گفتند حقیقتا و کاملا ما با انچه که شما ما را از آنها نهی و انذار می کنید کافریم و قبول نداریم؛ لذا این حکم کلی است و برای همیشه همینگونه خواهد بود)!

36. وَ قَالُواْ نحَْنُ أَكْثرَُ أَمْوَالًا وَ أَوْلَادًا وَ مَا نحَْنُ بِمُعَذَّبِينَ (در جواب به رسولان گفتند ما آنقدر اموال و اولاد داریم که مانع عذابمان شوند)

37. قُلْ إِنَّ رَبىّ‏ِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَ يَقْدِرُ وَ لَكِنَّ أَكْثرََ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (بگو آنکس که منرا پرورش داد تا به شما انذار دهم رزق شما و هر کس دیگر را در اختیار دارد لذا او اگر بخواهد بسط و گسترش دهد نه فقط در حد اندازه کثرت دهد بلکه در حد کیفیت و ماندگاری و اثرگذاری و هم او است که به اندازه به انسانها می دهد!لذا خداوند متعال در مقابل کثرت (که در آیه قبل کفار بکار بردند) بسط بکار برد و در مقابل اموال و اولاد هم رزق (ال دار یعنی معرفه یعنی مشخص شده) بکار برد لذا می توان دریافت که رزق مورد نظر، اموال و اولادی که انسان را از عذاب و بلا مصون بدارد!)

38. وَ مَا أَمْوَالُكمُ‏ْ وَ لَا أَوْلَادُكمُ بِالَّتىِ تُقَرِّبُكمُ‏ْ عِندَنَا زُلْفَى (اموال و اولاد باعث تقرب درگاه الهی حتی به اندازه درجه ی نمی دهد؛ اولا رزق اینچنینی متقرب درگاه الهی نیست . ثانیا تقرب به درگاه الهی یعنی چه؟ تقرب یعنی نزدیکی! ظاهرا یعنی ارتباط قوی با خدا داشتن و رابطه خیلی عالی و خیلی قوی با خدا داشتن مد نظر باشد) إِلَّا مَنْ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَأُوْلَئكَ لهَُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُواْ وَ هُمْ فىِ الْغُرُفَاتِ ءَامِنُونَ (لذا اگر شما میخواهی از عذاب و بلا در امان باشید بایستی ایمان و عمل صالحتان به راه باشد نه تولید مثل و تولید مال! ایمان و عمل صالح به هر اندازه باشد ایمنی از عذاب و بلا به همان اندازه رخ می دهد! لذا ظاهرا منظور این نیست که تولید مثل و تولید مال مخالف تقرب الهی است بلکه میخواهد بفرماید تولید مثل و تولید مال خود به خود متقرب درگاه الهی نیست بلکه هدف از تولید و توزیع و مصرف آن در جهت رضای الهی، که باعث به وجود آمدن عمل صالح میشود، متقرب درگاه الهی و ایمن از عذاب الهی میشود و این همان پاداش دو برابر است!)

39. وَ الَّذِينَ يَسْعَوْنَ فىِ ءَايَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُوْلَئكَ فىِ الْعَذَابِ محُْضَرُونَ (کسانی که سعی می کنند آیات الهی را ناتوان سازند و یا ناتوان جلوه دهند در عذابی که خود عاملش هستند حاضر میشوند!)

40. قُلْ إِنَّ رَبىّ‏ِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ  وَ مَا أَنفَقْتُم مِّن شىَ‏ْءٍ (آنچه را که شما با برنامه و هدف از اموال و هر چیزی که قابل دادن به دیگران است، به دیگران برسانید) فَهُوَ يخُْلِفُهُ (پس این رساندن و دادن برنامه های بعدی زندگی شما را تعیین میکند یعنی هر انفاقی، پشت و عقبه ی دارد بعبارت دیگر رزقی که انفاق شده، رزق دیگر را بهمراه خود میآورد) وَ هُوَ خَيرُْ الرَّازِقِينَ (و این برنامه متوالی و پشت سر هم را خدای متعال قرار داد زیرا رزقی که او به انسان می دهد هیچ وقت شر و بدی و محدودیت ایجاد نمی کند مگر آنکه انسان خود عاملش شود!)

بررسی اجمالی محتوای سوره سبإ؛ ده آیه سوم

21. وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيهِْمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ (به تحقیق ابلیس که فقط یأس آور است ظن و گمانش را برای آنها راست گردانید و به عمل نشان داد؛ پس بایستی حواسمان باشد که گمانهایی که انسان را از خدا دور می کند هر چند بعضی شواهد بر صحت آنها دلالت کند باز نباید متابعتشان کنیم) فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ (پس همه تبعیت ظن یأس آور ابلیس را کردند مگر عده ی از مومنین یا مگر عده ی که از مومنین بودند)

22. وَ مَا كَانَ لَهُ عَلَيهِْم مِّن سُلْطَانٍ (ابلیس یا ظن ابلیس بر آنها هیچ گونه تسلط و حجت و سلطنتی نداشت) إِلَّا لِنَعْلَمَ (مگر برای اینکه بدانیم؛ توجه به این نکته که: خدا که علم دارد پس اینها که می خواهند بدانند چه کسانی هستند؟ ظاهرا مومنین هستند که دارند با هم در مورد کار خدای متعال صحبت می کنند!) مَن يُؤْمِنُ بِالاَْخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فىِ شَكٍ‏ّ (کسی که ایمان به آخرت دارد از کسی که نسبت به آخرت در شک است و چون در شک است از ظن ابلیس پیروی می کند) وَ رَبُّكَ عَلىَ‏ كلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ حَفِيظٌ (پرورش دهنده ی تو بر همه چیزبرای همیشه حافظ است؛ پس ابلیس را هم خدای متعال دارد حفظ می کند و هچنین آنهائیکه خود را از خدا جدا می کنند! پس خدای متعال هم مومنین را حفظ می کند و هم کفار را! اما ظاهرا این حفظ با آن حفظ با هم فرق دارند!)

23. قُلِ ادْعُواْ الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ (آن پست تر از خدای را که خدا می خوانید را بخوانید و چیزی از آنها طلب کنید) لَا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فىِ السَّمَاوَاتِ وَ لَا فىِ الْأَرْضِ وَ مَا لهَُمْ فِيهِمَا مِن شِرْكٍ وَ مَا لَهُ مِنهُْم مِّن ظَهِيرٍ (این پست تران هیچ مالکیتی در آسمان و زمین ندارند پس قدرت اجابت خواسته شما را ندارند و از طرفی حتی در مالکیت هم شراکتی با مالک اصلی ندارند و همچنین هیچ کمک کار و یاوری برای مالک اصلی نیستند؛ لذا شما اگر از کسی چیزی می خواهید ببینید که آیا خود مالک اند یا شریک با مالک اند یا کمک کار مالک اند! که با دقت میتوانیم بفهمیم که هیچ کس در این نظام هستی این سه خصوصیت را نسبت به خدای متعال ندارد!)

24. وَ لَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ (وساطت کسی پذیرفته نمی شود مگر آنکه خدا اذن پذیرش شفاعت به شفاعت دهنده و قبول شفاعت برای شفاعت شونده دهد) حَتىَّ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ (تا اینکه هنگامی که وحشت و خوف قلوبشان را گرفت پرسیده می شوند (یا با این ترجمه که: تا اینکه هنگام برداشته شدن ترس و اضطراب از آن شفاعت شوندگان و شفاعت کنندگان پرسیده می شوند)) قَالُواْ مَا ذَا قَالَ رَبُّكُمْ  قَالُواْ الْحَقَّ  وَ هُوَ الْعَلىِ‏ُّ الْكَبِيرُ (شاید این پرسش و پاسخ مربوط به شفاعت کنندگان از شفاعت شوندگان باشد که در صورت جواب مطابق با متن آیه، مورد اذن الهی یعنی شفاعت قرار می گیرند)

25. قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ  قُلِ اللَّهُ (لذا خودِ رسول پرسش می کند و خود پاسخ هم می دهد) وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلىَ‏ هُدىً أَوْ فىِ ضَلَالٍ مُّبِينٍ (و فقط ما یا فقط شما بر هدایت یا گمراهی واضح  آشکار هستید؛ جالب آنکه، اول خود را مطرح فرمود و در آن قسمت هم اول هدایت را طرح فرمود و بدین نحو می خواهد بفرماید که ما بر هدایتیم و شما بر ضلالت!)

26. قُل لَّا تُسَْلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا (از شما درباره ی جرمی که بر ما وارد شده درخواستی نمیشود) وَ لَا نُسَْلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ (و از ما درباره آنچه عمل کردید –نفرمود جرمی که بر شما وارد شده- درخواستی نمیشود)

27. قُلْ يجَْمَعُ بَيْنَنَا (ظاهرا میخواهد بفرماید که خداوند بین ما مومنین را جمع می کند) رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقّ‏ِ (و سپس فتح و گشایشی از روی حق و حقیقت ایجاد می فرماید؛ و شاید منظور این باشد که بین ما مومنین با شما کفار راهی را قرار می دهد که ما بتوانیم در کار شما نظر دهیم) وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ

28. قُلْ أَرُونىِ‏َ الَّذِينَ أَلْحَقْتُم بِهِ شُرَكَاءَ  (بگو آن شرکائی که به خدا الحاق کردید را بمن نشان دهید؛ ظاهرا این همان فتح است که برای مومنین حاصل شده زیرا می توانند بفهمند و این سوال را از کفار بپرسند!) كلاََّ (هرگز؛ دیگر نفرمود که «بگو» هر گز) بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (بلکه او خدای است که صاحب عزت است و نیازی به شریک ندارد و این درخواست را از روی حکمت از شما خواست که بیدار شوید و حقیقت هویدا گردد)

29. وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ (تو برای همه ی مردم رسول هستی) بَشِيرًا وَ نَذِيرًا وَ لَكِنَّ أَكْثرََ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (اما اکثر مردم نمی دانند که تو برای همه ی آنها آمده ای و تو بشارت و همراهی می کنی و هم نهی و مخالفت!؛ لذا با اینکه مردم نمی دانند تو بایستی کار خود را بکنی!)

30. وَ يَقُولُونَ مَتىَ‏ هَاذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (و مخالفان و شکاکان و کافران می گویند اگر از روی صداقت میگویی پس آن وعده ی که داده ای کی به وقوع می پیوندند؟!؛ مواظب باشیم هیچوقت این جوری از پیامبر سوال نکنیم!

اثر زیارت اهلبیت سلام الله علیهم: پاک شدن از اشتباهات

قالَ أَبِي عَبْدِ اللّه عَلیه السَّلام:

قَالَ‏ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلیه السَّلام لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّی الله عَلیه وَ آلِه و سَلَّم يَا أَبَتَاهْ مَا جَزَاءُ مَنْ زَارَكَ؟

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی الله عَلیه وَ آلِه و سَلَّم يَا بُنَيَّ مَنْ زَارَنِي حَيّاً وَ مَيِّتاً أَوْ زَارَ أَبَاكَ أَوْ زَارَ أَخَاكَ أَوْ زَارَكَ كَانَ حَقّاً عَلَيَّ أَنْ أَزُورَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأُخَلِّصَهُ مِنْ ذُنُوبِه! (کتاب علل الشرائع، شیخ صدوق،2، 460). 


ترجمه:

امام صادق علیه السلام فرمودند:

امام حسن علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند: ای پدر! پاداش (اثر و فایده) کسی که شما را زیارت کند (یعنی تمام توجه اش را به سمت شما جلب کند، تمام جان و مال و فکر و ذکر و جسم و روحش را متوجه شما کند و از غیر شما روی بگرداند) چیست؟

فرمودند: ای فرزندم! کسی که من را زیارت کند در حالیکه من در قید حیات و زندگی ام (یعنی زمانی که در کنار شمایم و با شما ارتباط ظاهری دارم) و در حالیکه از دنیا رفته ام (یعنی به ظاهر ارتباط واضح و مستقیمی وجود ندارد)، یا زیارت کند پدرت را یا زیارت کند برادرت را یا زیارت کند تو را، حقی از این شخص بر من وجود دارد که در روز قیامت (روز و لحظه ی ارزشگذاری، روز نتیجه گیری) او را زیارت کنم (تمام توجه ام را به سوی او جلب کنم همچنانکه او برای دیدار و زیارت من تمام توجه اش را به سوی من جلب کرد) پس (این زیارت من از او باعث) تخلیص (پاک و صاف شدن) او از گناهان و اشتباهاتش میشود!   

(لذا اگر شخص به زیارت امیر المومنین علی یا زیارت امام حسن یا زیارت امام حسین علیهم السلام برود، مانند آنست که به زیارت پیامبر سلام الله علیهم رفته است و اثر واحد تمام این زیارتها آنست که شخص در لحظه گرفتن نتیجه (چه در این دنیا باشد و چه در دنیای دیگر)، چوب اشتباهاتش را نمیخورد بلکه رسول خدا به اذن خدای متعال او را نجات و یاری می دهد)!

ذکر روز عاشورا: کهیعص! پس زیاد این ذکر را ادا کنیم!

قال الحجة عجل الله تعالی فرجه الشریف (تفسير نور الثقلين، ج‏3 ص320):

«كهيعص»

فالكاف اسم كربلاء

و الهاء هلاك العترة

و الياء يزيد لعنه الله و هو ظالم الحسين

و العين عطشه

و الصاد صبره‏.


بررسی اجمالی محتوای سوره سبإ؛ ده آیه دوم

11. وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلًا يَاجِبَالُ أَوِّبىِ مَعَهُ وَ الطَّيرَْ (ای کوه خودت را با داود و پرندگان همراه قرار بده) وَ أَلَنَّا لَهُ الحَْدِيدَ (بین کوه و آهن چه ارتباطی است که همراهی ایندو برای داود فضل حساب میشود؟)

12. أَنِ اعْمَلْ سَبِغَاتٍ (وسیع کار کن) وَ قَدِّرْ فىِ السَّرْدِ (و به اندازه بباف) وَ اعْمَلُواْ صَالِحًا إِنىّ‏ِ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ

13. وَ لِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شهَْرٌ وَ رَوَاحُهَا شهَْرٌ (بادی که در خدمت سلیمان بود حدود دو ساعته (یعنی از زمان طلوع فجر تا طلوع خورشید) راه یک ماه می رفت و برای برگشت هم همینطور) وَ أَسَلْنَا لَهُ عَينْ‏َ الْقِطْرِ (چشمه مس را برای او جاری کردیم و با ترجمه دیگر، چشمه را برای او بصورت قطره قطره جاری کردیم) وَ مِنَ الْجِنّ‏ِ مَن يَعْمَلُ بَينْ‏َ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ (جن به اذن الهی برای او کار می کردند؛ بین باد و مس و جن چه ارتباطی است؟) وَ مَن يَزِغْ مِنهُْمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ

14. يَعْمَلُونَ (ظاهرا جنیان انجام می دادند) لَهُ مَا يَشَاءُ مِن محََّرِيبَ (آلات حرب) وَ تَمَاثِيلَ (مثالها و شبیه ها) وَ جِفَانٍ (ظرف بزرگ) كاَلجَْوَابِ (مانند حوضچه) وَ قُدُورٍ ( دیگ بزرگ طبخ) رَّاسِيَتٍ (که محکم و ثابت است)  اعْمَلُواْ ءَالَ دَاوُدَ شُكْرًا وَ قَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِىَ الشَّكُورُ

15. فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ (موت را ما یعنی منِ خدا با دستگاه الهی برا او حکم و اجرا کردیم) مَا دَلهَُّمْ عَلىَ‏ مَوْتِهِ (هیچ چیزی دلالت بر موتش نمی کرد) إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنسَأَتَهُ (مگر جنبده ی در روی زمین که عصایش را می خورد- این چه عصایی بود که با نبودنش مرگ عارض شد) فَلَمَّا خَرَّ (پس هنگامی که سلیمان افتاد) تَبَيَّنَتِ الجِْنُّ (برای جن و جنیان تبیین شد) أَن لَّوْ كاَنُواْ يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُواْ فىِ الْعَذَابِ الْمُهِينِ (اگر غیب را می دانستند در عذاب خوار کننده نمی ماندند- لذا با مرگ جناب سلیمان، جنیان فهمیدند که از غیب چیزی نمی دانند و اگر می دانستند در عذاب الهی نمی سوختند! و این نشان می دهد جنیان هم از غیب نمی دانند و به احتمال قوی از مرگ انسانها! و شاید این مربوط به بعضی از اجنه باشد!)

16. لَقَدْ كاَنَ لِسَبَإٍ (ظاهرا منطقه ی در یمن) فىِ مَسْكَنِهِمْ (در محل سکونتشان) ءَايَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَ شِمَالٍ (دو بهشت از راست و چپ) كلُُواْ مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُواْ لَهُ  بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ

17. فَأَعْرَضُواْ (اعراض کردند از اینکه رزق را از خدای خود بدانند و شکرش را بجای آورند) فَأَرْسَلْنَا عَلَيهِْمْ سَيْلَ الْعَرِمِ (چیزی را بیش از حد و خیلی زیاد در آن منطقه جاری کردیم مانند آب) وَ بَدَّلْنَاهُم بجَِنَّتَيهِْمْ جَنَّتَينْ‏ِ ذَوَاتىَ‏ْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شىَ‏ْءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِيلٍ (و برای عذاب باغشان را تبدیل به باغی از میوه های و خوردنیهای تلخ و گز و کمی از سدر قرار دادیم یعنی عذاب ما آن بود که تغییر کاربری و تغییر میوه و ثمره برایشان بوجود آوردیم)

18. ذَالِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُواْ (و این جزای کفر و پوشاندن حق و حقیقت است) وَ هَلْ نجَُازِى إِلَّا الْكَفُورَ

19. وَ جَعَلْنَا بَيْنهَُمْ وَ بَينْ‏َ الْقُرَى الَّتىِ بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَ قَدَّرْنَا فِيهَا السَّيرَْ (ظاهرا به این معنی است که آنها را به مناطق و قریه ها دیگر محتاج کردیم که مجبور شوند برای رفع نیازهای خود به آنجاها سیر و سفر کنند) سِيرُواْ فِيهَا لَيَالىِ‏َ وَ أَيَّامًا ءَامِنِينَ (سیر و حرکتشان با اینکه در امنیت قرار دادیم اما در شب و روز مقدر کردیم- نفرمود در روز و شب لذا طوری فضای را برای آنها بوجود آورد که در تاریکی شب مجبور به سیر شوند، با آن همه کفر و اعراض، باز خدای متعال برایشان سفر و سیر و رفع حوائج را مقدر فرمود اما...)

20. فَقَالُواْ رَبَّنَا بَاعِدْ بَينْ‏َ أَسْفَارِنَا (پس گفتند خدایا بین سفرهای ما فاصله بیانداز که زیاد مسافرت نرویم) وَ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ (و این باعث شد که به خودشان ظلم کردند) فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ (پس قرار دادیم ایشان را مربوط به زمانهای آینده) وَ مَزَّقْنَاهُمْ كلُ‏َّ مُمَزَّقٍ (و پراکنده شان کردیم به هر نوع از پراکنده گی که میشد؛ شاید منظور این باشد که: لذا برنامه زندگیشان را از حالت حال و زنده بودن خارج کردیم و به آینده و زمان دیگر موکول کردیم و به مرور زمان در تمام قوای و فعالیتشان گسستگی بوجود آمد و قدرت حرکت نداشتند) إِنَّ فىِ ذَالِكَ لاََيَاتٍ لِّكلُ‏ِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (و این آیه و نشانه است برای هر کسی که صبر کند و شکر گذار الهی باشد)

کدام بخش از قیام امام حسین علیه السلام برای امروز ما مهم است؟

یکی از دوستانم از من پرسید کدام بخش از قیام امام حسین علیه السلام در حال حاضر و با توجه به اوضاع فکری و اجتماعی جامعه ما، بیشتر نیاز است و بیشتر بایستی بدان پرداخت؟

فکر کردم و آنچه را که درباره تاریخ قیام امام حسین علیه السلام خوانده و شنیده بودم را مرور کردم، دیدم نمی توانم مشخص سازم کدام بخش از افعال و اعمال و سخنان و اهداف و فعالیتهای حضرت در زمان قیام مبارکشان برای امروز ما مهمتر هست! زیرا تمام مطالب و حقایق قیام که به دست ما رسیده است برای تک تک لحظات ما و برای فرد فرد جامعه ما مهم است و هر کسی به هر اندازه در مقام فکری و دینی و مادی باشد می تواند "خود را در این قیام بیابد" لذا تمام مسائل قیام حضرت و تمام سخنان و برنامه ها و اهداف حضرت برای امروز ما مهمند و همه را بایستی آموخت و بدان عمل نمود! و این درجه از اهمیت فقط مربوط به امروز ما نیست بلکه مربوط به دیروز ما هم بود و البته مربوط به فردای ما هم خواهد بود!

بعد به این دوست عزیز پیشنهاد کردم، بهتر است که برای آشنایی با ریز و دقیق فعالیتهای حضرت در زمان قیام، به کتاب شریف «آنچه در کربلا گذشت» تالیف حاج شیخ عباس قمی رحمه الله تعالی رجوع فرماید!

امامت یعنی دریافت کننده وحی خدا از رسول خدا و حفظ کننده و انتشار دهنده به دیگران در کودکی

روى ابن شهر آشوب فی المناقب (ج4، ص7) عن أبي السعادات في "الفضائل"، أنه أملى الشيخ أبو الفتوح في مدرسة الناجية:

إن الحسن بن علي (عليهما السلام) كان يحضر مجلس رسول الله (صلى الله عليه وآله) وهو ابن سبع سنين فيسمع الوحي فيحفظه فيأتي أمه فيلقي إليها ما حفظه، كلما دخل علي (عليه السلام) وجد عندها علما بالتنزيل فيسألها عن ذلك فقالت: من ولدك الحسن، فتخفى يوما في الدار، و قد دخل الحسن و قد سمع الوحي فأراد أن يلقيه إليها فأرتج عليه، فعجبت أمه من ذلك، فقال: لا تعجبين [لا تعجبي] يا أماه فإن كبيرا يسمعني، فاستماعه قد أوقفني، فخرج على (عليه السلام) فقبله.

ترجمه:

ابن شهر آشوب در کتاب المناقب به نقل از ابو السعادات در كتاب فضائل که شيخ ابو الفتوح این حدیث را در مدرسه ناجيه  املائیش کرد (یعنی ابوالسعادات بدستور و زیر نظر شیخ ابوالفتوح این حدیث را نوشت و حفظ و ضبط نمود):

امام حسن در سن هفت سالگى در مجلس پيامبر اسلام حاضر مي شد، وحى را مي شنيد و حفظ مي نمود، آنگاه نزد مادرش مى‏آمد و آنچه را كه حفظ كرده بود شرح ميداد. هر وقت امير المؤمنين على نزد حضرت فاطمه مى‏آمد يك موضوعى از وحى خدا را از آن بانو مي شنيد، مي فرمود: يا فاطمه! اين مطلب را از كجا مي گوئى؟ مي فرمود: پسرت حسن برايم گفته. يك روز حضرت امير عليه السلام در خانه پنهان شد. امام حسن مطابق معمول نزد مادرش فاطمه آمد تا آنچه را كه از وحى شنيده بود شرح دهد، ولى نتوانست سخن بگويد، فاطمه اطهر از اين منظره تعجب نمود! امام حسن فرمود: مادر جان! تعجب منماى! حتما شخص بزرگوارى به سخن من گوش ميدهد گوش دادن وى مرا از سخن گفتن متوقف نموده است!! ناگاه حضرت امير بيرون آمد و امام حسن را بوسيد.

نکات:

  1. اهلبیت سلام الله علیهم از کودکی فرزندان خود را در مجالس وحی حاضر می کردند!
  2. نه فقط حاضر در مجلس وحی باشند بلکه آنرا دریافت وحفظ و انتشار هم بنمایند!
  3. حضرت فاطمه سلام الله علیهم، یکی از مهمترین منابع آشنایی ایشان با وحی روزانه، امام حسن علیهم السلام بود!
  4. کودک آنچه را که از حقایق روز دریافت می کند بایستی با مادر در میان بگذارد!
  5. مادر تربیت کودک را در تحت رهبری پدر بایستی به انجام رساند!
  6. طبق این حدیث، امام حسن علیه السلام همیشه وحی را از پیامبر می گرفت به مادرش انتشار می داد و مادر آنرا به پدر می رساند! لذا (در اکثر مواقع) وحی در خانه اهلبیت سلام الله علیهم، اینگونه حضور می یافت!
  7. پدر آنقدر در نگاه فرزندان ابهت و حرمت و احترام داشت که فرزند صحبت و بیان نظر خود را در محضر او را یک نوع (شاید) بی حرمتی می دانست و لذا چیزی نمی گفت!
  8. و این است مقام امامت که دریافت کننده وحی از رسول خداست و انتشار دهنده آن به دیگران است!
  9. و این است مقام منحصر بفرد امام حسن که دریافت کننده وحی از رسول خداست و انتشار دهنده آن به والدین مطهر و معصوم خود است، سلام و درود خدای بزرگ بر آنها باد!

بررسی اجمالی محتوای سوره سبإ؛ ده آیه اول  

*مطالبی که در لابلای آیات به نظرم مهمتر و قابل بررسی بود را متذکر شدم لذا مطالب داخل پرانتز نه توضیح آیه است و نه ترجمه آن بلکه مطالبی است که در مورد بعضی از بخشهای آیه بایستی بیشتر تفکر و تامل و تدبر کنیم*

سورة سبإ

1. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏

2. الحَْمْدُ لِلَّهِ الَّذِى لَهُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فىِ الْأَرْضِ وَ لَهُ الحَْمْدُ (این حمد را با حمد قبلی جدا فرمود) فىِ الاَْخِرَةِ  وَ هُوَ الحَْكِيمُ الْخَبِيرُ

3. يَعْلَمُ مَا يَلِجُ (به معنی وارد شدن است مانند وارد شدن شب در روز لذا نفرمود داخل شدن هر چیزی در زمین) فىِ الْأَرْضِ وَ مَا يخَْرُجُ مِنهَْا وَ مَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ مَا يَعْرُجُ فِيهَا (چه چیزی در آسمان عروج می کند؛ ما همیشه دنبال نزول از آسمان هستیم و توجهی به عروج در آسمان نمی کنیم) وَ هُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ

4. وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ  قُلْ بَلىَ‏ وَ رَبىّ‏ِ لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ (کفار، آن ساعت مشخص که ظاهرا زمان تحویل و تغییر دنیا به آخرت است را ندیدند و قبول نمی کنند لذا فرمود آنکس که منرا پرورش داد و خبر داد شما را می آورد اوست که عالم به غیب است لذا رسول از تعیین ساعت دوری می کند)  لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فىِ السَّمَاوَاتِ وَ لَا فىِ الْأَرْضِ وَ لَا أَصْغَرُ مِن ذَالِكَ وَ لَا أَكْبرَُ إِلَّا فىِ كِتَابٍ مُّبِينٍ (این چه کتابی است که همه چیزی در او هست و او برای همیشه آشکار و واضح است؛ آیا این کتاب همین قرآن است؟ آیا منظور از کتاب چیزی دیگر است)

5. لِّيَجْزِىَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَاتِ  أُوْلَئكَ لهَُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (مغفرت و رزق گرامی که گرامی میسازد و گرامی بدست می آید فقط در سایه ایمان و عمل صالح است که برای خدای متعال انجام شود؛ رزق چیست منظور پول و وسایل مادی هست فقط؟)

6. وَ الَّذِينَ سَعَوْ فىِ ءَايَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُوْلَئكَ لهَُمْ عَذَابٌ مِّن رِّجْزٍ أَلِيمٌ (یک عده ی که عذاب دردناک رجز آور نصیبشان میشود برای انست که سعی می کنند آیات الهی را ناتوان سازنند)

7. وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ (علم دادنی است نه گرفتنی) الَّذِى أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ (اهل علم می بینند حقانیت نزولات به رسول را و کسی دیگر قادر به دیدن و درک این حقانیت نیست) وَ يَهْدِى إِلىَ‏ صِرَاطِ الْعَزِيزِ الحَْمِيدِ

8. وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ هَلْ نَدُلُّكمُ‏ْ عَلىَ‏ رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كلُ‏َّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِى خَلْقٍ جَدِيدٍ (کفار به خلقت جدید برای بعد از مرگ و پراکنده شدن قائل نیستند؛ مگر ما که مسلمان هستیم به خلقت جدید قائلیم و به آن توجه می کنیم؟)

9. أَفْترََى‏ عَلىَ اللَّهِ كَذِبًا أَم بِهِ جِنَّةُ (آیا آن مرد به خدا دروغ بسته است و خلاف سخن خدا چیزی می گوید و با بوسیله ی خدا و یا آن حرفهای که می زند دیوانه شده است) بَلِ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ فىِ الْعَذَابِ وَ الضَّلَالِ الْبَعِيدِ (عدم ایمان به آخرت گمراهی طولانی از حیث مکان و زمان بوجود می آورد)

10. أَ فَلَمْ يَرَوْاْ إِلىَ‏ مَا بَينْ‏َ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُم مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ (چه چیزی از آسمان و زمین در دست و مقابل ماست و چه چیزی در پشت ماست که شاید هنوز به دست ما نرسیده است؟) إِن نَّشَأْ نخَْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيهِْمْ كِسَفًا مِّنَ السَّمَاءِ إِنَّ فىِ ذَالِكَ لاََيَةً لِّكلُ‏ِّ عَبْدٍ مُّنِيبٍ (این آیه و نشانه های که مطرح شده برای بندگی و رجوع به سوی خدا و حقیقت است)!

نیازِ امام و نیازِ مردم به مدافع حقیقت!

در زمانی که مردم به صورت واضح و مستقیم با اهلبیت سلام الله در ارتباط بودند شاگردانی از طرف ایشان تربیت شده بودند که نیازهای فکری و عقیدتی مردم را بر طرف می ساختند. مثلا در کتاب «الایضاح» که از کتب کلامی و عقیدتی شیعه محسوب میشود و متعلق به جناب فضل بن شاذان (متوفی206ق) میباشد آمده است: «من خليفه (جانشین) جمعى از أكابرم كه از پيش رفتند مانند محمّد بن أبى عمير و صفوان بن يحيى و غيرهما هستم (همگی آنها از اصحاب خاص حضرات معصومین سلام الله علیهم بودند)، و پنجاه سال در خدمت ايشان بودم و از ايشان استفاده می نمودم، و هشام بن الحکم چون بگذشت يونس بن عبد الرّحمن خليفه او بود در ردّ بر مخالفان، و چون يونس وفات يافت خليفه او در ردّ بر مخالفان سكّاك بود، و او نيز از ميان رفت و منم خليفه ايشان».
لذا اهلبیت سلام الله علیهم اگر این شاگردان را نداشتند شاید با مشکلات بیشتری در برخورد با دشمنان حقایق دین مواجه می شدند!
اما پرسشی که ذهن این حقیر را به خود مشغول می سازد آنست که:
آیا امام زمان سلام الله علیه، در این زمان که مردم ارتباط با مستقیم و واضح با ایشان ندارند، به شاگردان و یاران و مدافعان عقیدتی نیازی ندارند و البته بیشتر از ایشان، خودِ مردم، به این تربیت یافتگان مکتب اهلبیت سلام الله علیهم نیازی ندارند؟! و همچنین، آیا در زمان ظهور به این نوع از شاگردان نیازی نیست؟! و آیا ما خودمان را با کمک و هدایت و ولایت ایشان سلام الله علیهم نبایستی آماده سازیم تا بتوانیم در زمان قبل و بعد از ظهور از ایشان و مکتب اسلام ناب محمدی سلام الله علیهم دفاع و یاری نمائیم؟!

با هم خدا را بخوانیم و از او بخواهیم تا از هر شری نجات یابیم و به هر خیری نائل شویم

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

وَ احْفَظْنِي مِنْ كُلِّ مُصِيبَةٍ

وَ مِنْ كُلِّ بَلِيَّةٍ

وَ مِنْ كُلِّ عُقُوبَةٍ

وَ مِنْ كُلِّ فِتْنَةٍ

وَ مِنْ كُلِّ بَلاءٍ

وَ مِنْ كُلِّ شَرٍّ

وَ مِنْ كُلِّ مَكْرُوهٍ

وَ مِنْ كُلِّ مُصِيبَةٍ

وَ مِنْ كُلِّ آفَةٍ

نَزَلَتْ أَوْ تَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ (نازل شد یا نازل میشود از آسمان به زمین)

فِي هَذِهِ السَّاعَةِ

وَ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ

وَ فِي هَذَا الْيَوْمِ

وَ فِي هَذَا الشَّهْرِ

وَ فِي هَذِهِ السَّنَةِ

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

وَ اقْسِمْ لِي مِنْ كُلِّ سُرُورٍ (قسمت ام کن از هر سروری)

وَ مِنْ كُلِّ بَهْجَةٍ

وَ مِنْ كُلِّ اسْتِقَامَةٍ

وَ مِنْ كُلِّ فَرَجٍ

وَ مِنْ كُلِّ عَافِيَةٍ

وَ مِنْ كُلِّ سَلامَةٍ

وَ مِنْ كُلِّ كَرَامَةٍ

وَ مِنْ كُلِّ رِزْقٍ وَاسِعٍ حَلالٍ طَيِّبٍ

وَ مِنْ كُلِّ نِعْمَةٍ

وَ مِنْ كُلِّ سَعَةٍ

نَزَلَتْ أَوْ تَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ

فِي هَذِهِ السَّاعَةِ

وَ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ

وَ فِي هَذَا الْيَوْمِ

وَ فِي هَذَا الشَّهْرِ

وَ فِي هَذِهِ السَّنَة

(بخشی از دعای روز مباهله از مفاتیح الجنان)

روز بيست و ششم و بيست و هشتم و بيست و نهم‏ ذیحجه

در کتاب المراقبات میرزا جواد آقای ملکی تبریزی –عارف بزرگ شیعه- رحمه الله تعالی آمده است:  

روايت شده که: «در هر كدام از روزهاى بيست و ششم ، بيست و هشتم و بيست و نهم (ماه ذیحجه) يكى از دشمنان اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نابوده شده است». كسى كه ايمان كامل به ولايت آنان، كه از جانب خدا می ‏باشد، دارد، باندازه محبت و ارادتى كه به آنان دارد از نابودى دشمنانشان مسرور و بخاطر آن سپاسگزار خداوند خواهد بود.

ترجمه‏ المراقبات، ص 526

امروز یکشنبه، بیست و ششم ذیحجه است!

امر به معروف و نهی از منکر به انسانهایی با مشخصات ...

انسانهایی با مشخصات ذیل را در نظر بگیرید:

1. مسلمان هست

2. اهل رعایت تقریبی ظواهر دین اسلام هست

3. اهل فکر و تامل در دین نیست

4. انسانها را با ظاهرشان می سنجد

5. اطلاعات دینی اش محدود و بسیار کم است

6. مغرور و خودخواه دینی است یعنی فقط کاری که خودش و هم فکرانش انجام می دهد را قبول دارد و همه را بر اساس اعمال خود تعریف می کند

هر وقت انسانی را با این مشخصات می خواهید به معروفی که مورد رضای خدای متعال است امر کنید و یا از عمل زشتی او را نهی کنید، بایستی توجه کنید که با سخن و گفتار و تذکر لسانی نمی توانید امر و نهی به دستورات الهی بکنید! بلکه بایستی به صورت «عملی او را در عمل انجام شده قرار دهید» زیرا چنین شخصی از بس به ظاهر و ریای برای مردم توجه کرده است، قدرت درک و فهم و تشخیصش محدود شده لذا صحبت از حقیقت این عمل مثلا زشت برای او فایده ی ندارد و اساسا درکی نسبت به حقیقت پیدا نی کند! مانند یک کودک که قدرت تمییز و تشخیص خوب و بد را ندارد، بفرض کتاب قرآن را گرفته بر روی آیات در حال نقاشی است و یا بی احترامی که ما آنرا درک می کنیم، نسبت به آن انجام می دهد، در چنین شرایطی شما نمی توانید با او بحث کنید و صحبت از حقیقت و مقام قرآن بنمائید کاری بایستی بکنید آنست که «با محبت و لطافت قرآن را از دست او بگیرید و چیزی دیگر به او بدهید»!

نسبت به انسانهایی با مشخصات فوق هم همین کار را بایستی بکنید وگرنه فریضه امر به معروف انجام نمیشود و اتفاقات ناگوار دیگر هم رخ می دهد!

انسان هم مخلوق است و هم خالق!

قَالَ الرضا علیه السلام قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم:‏

حَسِّنُوا الْقُرْآنَ بِأَصْوَاتِكُمْ‏ فَإِنَّ الصَّوْتَ الْحَسَنَ يَزِيدُ الْقُرْآنَ حُسْناً وَ قَرَأَ وَ اللَّهُ‏ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاء!

(عیون اخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق علیه الرحمه، ج2، ص69)

ترجمه:

امام رضا از رسول اسلام سلام الله علیهم نقل می فرمایند: تحسین کنید قرآن را با صوت تان، زیرا حقیقتا صوت حسن (زیبا برای حس و عقل) زیبایی قرآن را زیاد می نماید و قرائت فرمود (آیه 1 سوره فاطر) یزید فی الخلق ما یشاء (خداوند متعال هر آنچه که بخواهد به خلق اش می افزاید)!

لذا:

  1. انسان با تلاوت زیبای خود، به قرآن که کلام الهی است و در بی نهایت زیبایی خلق شده است، زیبایی می بخشد.
  2. طبق بند قبلی، همه چیز به غیر از خدای متعال از اعمال و افعال ما تاثیر می گیرند لذا اینطور نیست که ما هر کاری که انجام می دهیم فقط بدرد خودمان بخورد و فقط بر ما اثر بگذارد پس هر کاری که می کنیم یک اثر (مثبت یا منفی) کاملا دقیق و روشن بر مخلوقات دیگر می گذارد!
  3. طبق بند قبلی و طبق متن حدیث، این اثر گذاشتن، نوعی خلق کردن است یعنی ما به اذن الهی به مخلوقات الهی اضافه می کنیم تا هم خودمان رشد کنیم و هم نظام هستی را رشد دهیم!

بهتر است در اینکه «ما می توانیم قرآن را رشد دهیم و زیباترش سازیم» بیشتر فکر و تامل نمائیم!

انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر به روش عارف بالله آخوند ملا حسین قلی همدانی

علامه طهرانی از شاگردان علامه طباطبائی رحمهم الله تعالی در جُنگ 4 می نویسد: مرحوم آخوند ملا حسین قلی همدانی (از اساتید عرفان شیعه) با شاگردان خود پیاده به سمت کربلا حرکت می نمودند و در راه برخورد کردند به یک عده از جوانان که بساز و آواز خواندن مشغول بودند ایشان برای امر به معروف و نهی از منکر عازم آنها شدند شاگردان تقاضای منع نمودند و گفتند این جماعت ممکن است اهانت کنند بالجمله ایشان پیش آمدند و سلام کردند آن جماعت جواب گفتند بعد گفتند شیخنا چه میفرمائی فرمودند من تقاضا دارم آنطوری من می خوانم شما بزنید آنها خوشحال شدند و دفها را بدست گرفتند ایشان مشغول شدند بخواندن اشعار امام علی الهادی علیه الصلوه و السلام

به متوکل (ملعون):

 [باتوا على قلل‏ الجبال‏ تحرسهم‏   غلب الرّجال فلم يمنعهم القلل‏

فانزلوا بعد عزّ عن معاقلهم‏       و اسكنو حفرة يا بئس ما نزلوا

ناداهم صارخ من بعد ما دفنوا   اين الاسرة و التيجان و الكلل‏

اين الوجوه التى كانت منعمة من دونها   تضرب الاستار و الحلل يا و الحجل‏

فافصح القبر عنهم حين سائلهم‏   تلك الوجوه عليه الدود تنتقل‏

قد طال ما اكلوا دهرا و ما شربوا    ما صبحوا بعد طيب الاكل قد اكلوا

سالت عيونهم فوق الخدود و لو  رايتهم هناك العيش يا رجل‏

یعنی: (كجايند شاهان و شاهزاده‏ها و كسانى كه لشكرها را فرماندهى مى‏كردند، بدانيد كه چقدر بد رفتارى مى‏كردند) بر روى قله‏هاى بلند كوهها زندگى مى‏كردند و نگهبانان قوى و نيرومند و خشن از آنها حراست مى‏كردند ولى نتوانستند مانع مرگ ايشان شوند

پس از آن همه عزّت از جايگاه خود پايين آورده شدند و آنها را در گودال تنگ گور اسكان دادند، اما چه جاى بدى فرود آمدند

پس از دفن آنها بانگ زننده‏اى فرياد زد: كجايند خاندان و تاج و تخت و مدالهاى شما؟

كجايند صورتهايى كه در كمال نعمت به سر مى‏بردند و پرده‏ها و زيورها بر ايشان آويخته مى‏گرديد؟

سپس گورستان با زبانى رسا در پاسخ گويد: آن صورتها را كرم خورد و روى آنها رفت و آمد مى‏كنند.

چه خوب مى‏خوردند و مى‏آشاميدند روزگارى دراز، ولى پس از آن همه لذّتها خودشان خوراك چيزهايى ديگر شدند

چشمهاشان روى صورتهاشان غلطيد و اى كاش مى ‏ديدى در آنجا چه زندگى تلخى دارند؟!]

 (لذا تا آن جوانان) خواستند مشغول بزدن (دف) شوند دیدند این اشعار خلاف متعارف است (یعنی درباره شادی و لذتهای دنیا نیست) خوب گوش دادند این اشعار را، به اندازه ی در آنها اثر نمود که همه را منقلب نمود و گریه زیادی کردند و دست و پای آخوند را بوسیده و توبه نمودند!

(در این واقعه، اولا، ملا حسین قلی عارف و عالم بزرگ و معروف شیعه، با اینکه به درجات رفیع معنویت و علمی رسیده بود، دست از انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر نکشیده بود. ثانیا، ملا حسین قلی، قبل از آنکه به ظاهر منکر طرف مقابل ایراد و نهی بگیرد به باطن و چرایی و محتوای عمل شخص توجه فرمود لذا در ابتدا در مقام رد ساز و دف برنیامد بلکه فرمود شعری که با آن به ساز و دُهُل می پردازید را عوض کنید، و از آنجائیکه این تغییر محتوا مربوط به خدا و قیامت و آخرت بود –درست بر عکس محتوای دنیایی این عمل یعنی در شعر و آواز و ساز - در شخص اثر مثبت گذاشت و منکر را به لطف الهی ترک و توبه نمود)!

برای فهم قرآن، بایستی به خدای متعال متوسل شد!

مهمترین روش برای فهم سخن هر کس، رجوع به خود صاحب سخن است یعنی برای اینکه بتوانیم درک کنیم که او چه می گوید بایستی از خودش بخواهیم برای ما شرح دهد وگرنه ما از ظن خود یارش میشویم و این اشتباه است همچنانکه در روابط انسانی هم این اشتاباهات رخ می دهد و بیشتر اختلافات و نزاعات انسانی برای همین است!در فهم قرآن، اینکه خدای متعال چه می گوید و چه می خواهد بایستی از خدای متعال بخواهیم برایمان شرح دهد نه اینکه خودمان در مقام شرح و بحث آیات بشینیم!

لذا بایستی، اولا از خدا بخواهیم و به او متوسل شویم. ثانیا قرآن طوری سخن می گوید که انسان می تواند با بوسیله ی آیه ی به درکی از آیه دیگر برسد! ثالثا خودِ قرآن اجازه و دستور می فرماید که با کسانی که با خدای متعال ارتباط بیشتری و خالصانه ی دارند برای فهم قرآن کمک بگیریم! لذا با این وجود هیچوقت نمی توانیم مدعی شویم که به فهم کامل آیات دست یافتیم! زیرا بقول ابن عربی تمام این فهمها، اشاره ی است به مقصود الهی از نزول آیه (فتوحات مکیه،ج1،ص281)!

بنابراین تمام آن اولا و ثانیا و ثالثا جز با اراده و خواست الهی تحقق نمی یابد و از طرف ما هم جز با توسل و تعبد و تضرع به درگاه الهی کاری دیگر نبایستی صورت پذیرد!


آقای قاضی رحمه الله تعالی، الگو است برای علماء و جوانان! الگویی که فقط به خدا توجه داشت نه به غیر او

پیام رهبر انقلاب به گنگره آیت الله سید علی قاضی (سلام الله علیهم) در تبریز آبان 1391

بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحيم‌

خب، كار بسيار شايسته‌اى است؛ تجليل از مرحوم آقاى حاج ميرزا على آقاى قاضى، ان‌شاءالله يكى از كارهاى بسيار مفيد و كار بزرگى است. مرحوم آقاى قاضى - ميرزا على آقاى قاضى - يكى از حسنات دهر است؛ يعنى واقعاً شخصيت برجسته‌ى علمى و عملى مرحوم آقاى قاضى، حالا اگر نگوييم بى‌نظير، حقّاً در بين بزرگان كم‌نظير است.

ادامه نوشته

حضرت آیت الله خامنه ای (حفظه الله تعالی) ، شهید نواب سلام الله علیه را پیشاهنگ جهاد و شهادت معرفی می فرمایند.

فدائیان اسلام در مشهد سالهای بعد از 1333 ش ، به نقل از حضرت آیت الله جعفر شبیری زنجانی

ایشان در بخشی از این مصاحبه به نقش شهید نواب صفوی و یارانش در هدایت شهر مشهد به سمت اجرای احکام اسلامی اشاره می فرمایند : «... آقا(خامنه ای حفظه الله تعالی) هم قبلا در سال 1333 نواب را در مشهد ديده بودند. در سال 1335 ايشان 17 سال داشتند و من 20 سال. تابستان بود و من به مشهد رفته بودم. چند ماه قبل نواب شهيد شده بود. تا آن سال، سينماهایي كه در مشهد بودند، زير نفوذ فدایيان اسلام در شب‌هاي شهادت نمي‌توانستند برنامه بگذارند. ماه‌هاي رمضان و محرم و صفر كلاً تعطيل مي‌شدند و شب‌هاي شهادت ائمه، يكي از فدایيان اسلام تلفن مي‌زد كه امشب شب شهادت امام صادق علیه السلام است و سينما فوراً تعطيل مي‌شد. فدایيان اسلام قدرتشان از خودشان نبود، بلكه همه از نواب حساب مي‌بردند. با شهادت نواب، پر و بال فدایيان اسلام در مشهد قيچي شد. فدایيان اسلام در مشهد افراد خوبي هم بودند. آن سال استاندار را عوض كردند. استاندار خراسان به اسم «رام» را فرستادند به فارس. رام آدمي مذهبي و مطابق اسمش واقعاً هم در برابر علما رام بود. استاندار فارس به نام «فرخ» شخصي بود خشن كه تازه عشاير را هم سركوب كرده بود. همه خيلي از او حساب مي‌بردند و مي‌گفتند سلاحش هميشه روي ميزش است. قرار شد او را استاندار خراسان كنند (و این بخاطر عدم حضور فعال فدائیان اسلام بود) .... ».

بهشت زمینی ، جهان مورد انتظار فدائیان اسلام

مقاله ی حاضر ، چکیده مباحث مطرح در کتاب مهم و منشور فعالیت جمعیت فدائیان اسلام می باشد.

شهید نواب صفوی سلام الله علیه از زبان عزت الله سحابی  

خلاصه مصاحبه اینچنین است:
 1. فدائیان اسلام ، قدرت اجرای ملی گرایان در انتخابات بودند .
2. فقط آیت الله طالقانی حامی نواب و یارانش بود (این در حالیست که آیت الله از حامیان شریعتی هم بود ).
 3. شهید حسین امامی (شخص سرمایه دار و کاسب معروف تهران) ضارب کسروی و هژیر ملعون بود .
 4. شهید ناب صفوی در ترور کردن رزم آرا ، قول اجرای احکام اسلام از ملی گرایان گرفته بود .
 5. شهید نواب با مرحوم بازرگان در سال 1332 ش ، درباره ترور حسین اعلا ملاقات کردند و توافق رسیدند
 6. نهایت آنکه ، فدائیان اسلام ، مخلص خدا و اسلام بودند و همیشه تنها بودند .
اما قابل ذکر است که حقیر با نگاه آقای سحابی در مورد فدائیان اسلام موافق نیستم زیرا در این دیدگاه ، فدائیان اسلام نیروهای ضربتی و جنگی و اهل ترور و خشونت طلب و خشونت ساز برای رفع حوائج به اصطلاح دینی می باشند و این در حالیست که ، این نیرو فقط دنبال اجرای احکام اسلام بودند البته فقط هم از راه ترور و جهاد بدنی آنرا پی نمی گرفتند زیرا به انتشار کتاب و مجلات مختلف دست می زدند که تاریخ آنها را ثبت کرده است ؛ همچنین در تمامی ترورها ، با نظر مراجع و بزرگان دین و سیاست وارد عمل می شدند مانند قتل کسروی که با حکم مرحوم آیت الله قمی (مرجع تقلید زمان) انجام دادند ، در قتلهای دیگر هم با مشورت علما و ساسیون مانند ملی گرایان و نهضت ملی و فعالان دیگر به انجام می رسانند اما آنچه که قابل تامل است آنکه حوزه علمیه قم و روحانیون بلاد مختلف ایران چرا با از این نیروی فعال و مخلص استفاده نکردند و هدایتگرشان نبودند و این در حالیست که هم آنها اهل تعامل با نیروهای مذهبی نه غیر مذهبی بودند مانند انجام اوامر آیت الله کاشانی در تعامل و همکاری با ملی گرایان) و هم حوزه نجف و علمای نجف از آنها تقریبا حمایت می کردند .
اما قابل ذکر است که حقیر با نگاه آقای سحابی در مورد فدائیان اسلام موافق نیستم زیرا در این دیدگاه ، فدائیان اسلام نیروهای ضربتی و جنگی و اهل ترور و خشونت طلب و خشونت ساز برای رفع حوائج به اصطلاح دینی می باشند و این در حالیست که ، این نیرو فقط دنبال اجرای احکام اسلام بودند البته فقط هم از راه ترور و جهاد بدنی آنرا پی نمی گرفتند زیرا به انتشار کتاب و مجلات مختلف دست می زدند که تاریخ آنها را ثبت کرده است ؛ همچنین در تمامی ترورها ، با نظر مراجع و بزرگان دین و سیاست وارد عمل می شدند مانند قتل کسروی که با حکم مرحوم آیت الله قمی (مرجع تقلید زمان) انجام دادند ، در قتلهای دیگر هم با مشورت علما و ساسیون مانند ملی گرایان و نهضت ملی و فعالان دیگر به انجام می رسانند اما آنچه که قابل تامل است آنکه حوزه علمیه قم و روحانیون بلاد مختلف ایران چرا با از این نیروی فعال و مخلص استفاده نکردند و هدایتگرشان نبودند و این در حالیست که هم آنها اهل تعامل با نیروهای مذهبی نه غیر مذهبی بودند مانند انجام اوامر آیت الله کاشانی در تعامل و همکاری با ملی گرایان) و هم حوزه نجف و علمای نجف از آنها تقریبا حمایت می کردند.

اختلاف حضرات کاشانی و نواب صفوی سلام الله علیهما

در این مقاله ضمن بررسی نظرات دو سیاستمدار حضرات کاشانی و نواب صفوی رحمه الله علیهما ، به اختلافات آنها بصورت مختصر می گردازد . نهایت بحث آنست که ، اختلاف اصلی این دو روحانی شیعه ، تعاملشان بر سر وجود و همکاری با ملی گرایان به رهبری مصدق می باشد .

شهید نواب صفوی رحمه الله علیه از منظر همسرش

خلاصه آنچه که همسر شهید نواب صفوی در این مصاحبه مطرح فرمودند :
 1. اصلیترین دغدغه شهید فقط دین و اجرای احکام اسلامی بود و لذا با هیچ کس و هیچ گروهی ارتباط صد در صد بر قرار نمی کرد تا برایش محرز شود که شخص و یا گروه مورد نظر ، در پی اجرای احکام اسلامی است. و این روحیه از کودکی با او بود و همگی نشات از روح لطیف و بی باک که خمیره ی از وجود و طینت اهلبیت سلام الله علیهم می باشد ، به تبلور رسید و روحش هیچ وقت او را آرام نگه نداشت .
 2. شهید عزیز هیچ وقت به من امر نفرمود و تذکر دینی نداد چرا که می دانست و می دید که من رعایت می کنم.
 3. چهره ی که از ایشان اخیرا و کلا بعد از شهادت ایشان توسط بعضی نمایش داده می شود واقعیت ندارد زیرا او هیچ وقت به کسی که احترام اسلام را نگه داشته باشد بی احترام نمی کرد
 4. بایستی برای درک و تفسیر شخصیت ایشان از آثار و سخنان و فعالیتهایشان و شرایط جغرافیایی و تاریخی زمان زندگی شان کمک گرفت و الا خلاف حقیقت منتشر می شود و جامعه نسبت به ارزشهای خود بی توجه می شود .

ویژه نامه برای سالروز شهادت نواب صفوی سلام الله علیه

این ویژه نامه به فعالیت فدائیان اسلام و مخصوصا رهبر عظیم الشان ایشان سلام الله علیهم می پردازد .

عقل از منظر شهید نواب صفوی سلام اله علیه

در سایت تابناک بدون اشاره به منبع این سند تاریخی ، دستخطی از شهید نواب صفوی سلام الله علیه منتشر شده است که به اهمیت "عقل" در زندگی انسان اشاره دارد . در این دستخط آمده است : عقل انسانی باعث رشد و پس بردن او از اسرار و رموز هستی است و او که قابل رویت با چشم محسوس و ظاهری نیست اگر نبود ما قدرت رشد ظاهری و باطنی نداشیتم . لذا هر چه هست از تمایز ما با غیر ، "عقل" است .
این دستخط با فرض صحت انتساب به شهید ، پاسخی است به کسانی که ایشان را مرتجع و قاتل می دانند. هر چند اگر این دستخط هم منتشر نمی شد از شخصیت و سخنان و کتاب معروف ایشان بنام "حکومت اسلامی" هم چنین برمی آید که : عقل منادی ظیم ستیزی و یاری دهنده به اجرای حقیقی دین است .

خاطره حضرت آیت سید صادق روحانی درباره شهید نواب صفوی سلام الله علیهم

در این خاطره به زهد و تقوا و شجاعت این شهید بزرگوار سلام الله علیه اشاره می شود .

مرجع تقليد شهيد دكتر علي شريعتي

بعضي بر اين فكرنند كه ايشان رحمه الله ، با روحانيت رابطه خوشي نداشت و از آن اعتذار و اعتزال مي جست ، در حاليكه با تامل در آثار و سلوك اين مرد متفكر بزرگ مي توان عكس آن را در يافت .

مطلبي در باب ارادت ايشان به محضر حضرت امام خميني رحمه الله ، در سايت خبري خبر آنلاين مطالعه فرمائيد .

سلمان فارسي ( سلام الله عليه ) در ماه رجب چه مي كرد ؟   

كتاب « فضائل شهر رجب » اثر « حاكم أبو القاسم عبيد الله بن عبد الله معروف به حَسْكاني -رحمه الله- » - حاكم و قاضي قرن پنجم شهر نيشابور – مي باشد .
ادامه نوشته