اول، حبّیه

مذهب آن طایفه این است که می‏گویند: چون بنده به درجۀ معرفت اشیا رسید، در دوستی حق-عزّوجلّ- پیوست و از دوستی دیگران خود را برید، قلم تکلیف از او برخاست و خطاب امر و نهی از او برخاسته شد.

و این گروه عورت نپوشند و این زندقه است. و این طایفه، محض کفارند. و ایشان را فعلی نیست که خوب باشد؛ زنهار که طالبان و سالکان از ایشان بپرهیزند تا به ورطۀ کفر و ضلالت نیفتند.

دویم، اولیائیه

مذهب آن طایفه، این است که می‏گویند: چون بنده به درجۀ ولایت رسید، با خدای شریک شد. و ولایت را مجردی دانسته‏اند و بی خانمان بودن و این مرتبه را از نبوت، زیاده دانسته‏اند. و این گمراهی عظیم است.

سیوم، شمراخیه

مذهب آن طایفه، این است که می‏گویند: چون صحبت قائم شود و حالت در دل‏ها درآید، امر و نهی باطل شود و آواز سازها، طنبور و نی و ملاهی و سایر محرّمات و اکل لقمۀ حرام و شرب خمر و مسکرات و آن‏چه در شرع از آن نهی است، همه مباح و حلال می‏گردد. و می‏گویند: زنان ما مثل گل و ریاحین باشند که بوی آن‏ها بر خاص و عام مباح است. و این طایفه، به صورت اهل صلاح، در عالم می‏گردند و خون و مال ایشان مباح است و کشتن ایشان ثواب عظیم دارد.

چهارم، اباحیه

مذهب ایشان این است که می‏گویند: خیر و شر، هر دو به تقدیر خدا است و معصیت و ثواب، هر دو از او صادر است و ما را اختیاری نیست. و امر بر معروف و نهی از منکر در این مذهب، باطل است و خوردن مال‏های مردم را حلال می‏دانند و جميع فروج را بر خود حلال می‏دانند و می‏گویند که ظن و گمان هر دو حجاب راه است. و این طایفه، بدترین خلایقند و سزاوار قتل و مستوجب لعنتند.

پنجم، حالیه

نزد ایشان رقص کردن و دست زدن و سماع کردن و در حالت سماع بیهوش شدن حلال و مباح است. و بر خلاف مذهب شیعه‏اند. و این عین گمراهی است.

ششم، حلولیه

و این طایفه می‏گویند که روی شاهدان و پسران صاحب جمال دیدن و بوسیدن، حلال است و نزدیکی کردن با ایشان مباح. و شادی و رقص کنند و چرخ زنند و گویند که صفت و صفات خدای تعالی حالتی است که در حال سماع بر ما ظاهر می‏شود و از حوران بهشت به ما فیض‏ها می‏رسد و با ما هم زبانی‏ها می‏کنند و این، اعتقاد گمراهان است و محض کفر است.

هفتم، حورائیه

و مذهب ایشان این است که می‏گویند که در وقت سماع و بیهوشی، حوران بهشت بر ما نازل شوند و ما را با ایشان وقوع و طی حاصل شود و چون به هوش آیند، غسل کنند، و این، خلاف و کذب بلاوقوع است. و این اعتقاد، محض کفر است.

هشتم، وقوعیه

مذهب آن طایفه، این است که می‏گویند که شریعت به دلیل وقوع است و خدای تعالی را به دلایل نتوان دید و چون نتوان دید، نتوان شناخت و بنده از حقیقت و چگونگی وی عاجز است. و این نوع حرف زدن، نامشروع است و باطل و هرزه و لاطائل.

نهم، متجاهلیه

که لباس الوان از ابریشم پوشند و زرینه و زربفت را مباح دانند و مجالس از محتویات آراسته دارند و از ساز و شاهد پسران. و می‏گویند: ما خود دانا شدیم و از برای دفع ریا چنین می‏کنیم. و سرود و غزل خواندن و شنیدن سخنانی که نه به دین فایده دهد، نه به دنیا، حلال و مباح دانند. و این، خلاف شرع است و فرمان‏برداری نفس است؛ چه نفس مایل است به اکل شراب و لقمۀ حرام و طعام لذیذ و لباس الوان و جامه‏های ابریشمین و استماع سخنان خنده آمیز و قصه‏ها و افسانه‏های دروغ. و این، برخلاف راه و روش اهل حق است. و حق تعالی می‏فرماید: "و نهی النفس عن الهوی فانّ الجنّة هی المأوی" (سوره نازعات، آیه 40)

دهم، متکاسبیه

و مذهب این طایفه، ترک کسب و ترک فضل و کمال است و روی به در دل‏ها نهادن و به در دکان‏ها و خانه‏ها به گدایی رفتن. این جماعت، به ارزاق جسمانی مشغول شده‏اند و به دریوزگی از زندگی راضی شده و بندگی تن و شکم پیش گرفته‏اند و طریق کسب و پیشه را حرام می‏دانند و می‏گویند: این، حجاب راه است، و این برخلاف شرع مصطفوی و بیراهی است.

یازدهم، الهامیه

این طایفه جماعت از خواندن قرآن و آموختن علم، روی گردان و گریزانند و این عالم ما سوی اللّه را اللّه دانسته‏اند و اعتقاد از معاد و خیر و شر و حشر و نشر برداشته‏اند و عمر به آموختن شعر و ابیات صرف می‏کنندو این مذهب دخلی ندارد. و این طایفه، بلامذهبند. و حلال و حرام نزد این جماعت، فرقی ندارد.

دوازدهم، شیعۀ ناجیه

و این طایفه، صوفیان برحقند و ناجی، ایشانند. و مذهب این طایفه، آن است که تمام زندگی خود را صرف خدمت اهل فضل و کمال می‏نمایند و به متابعت امر خدا و رسول و حکم ائمۀ معصومینؑ روز و شب مشغولند و به نماز و روزه و اذکار و تلاوت کلام اللّه مداومت می‏نمایند و کمال ترس و خشوع می‏دارند و حج به شرط استطاعت می‏گزارند و از عشرت و حظ اکل و شرب و لباس‏های ملون مجتنب می‏باشند و استماع سازها و هرزه گویی‏ها و افسانه‏ها و قصه‏های دروغ روا ندارند و شرب مسکرات را حرام محض می‏دانند و با شاربان خمر و نامقیدان مجالست و مؤانست نمی‏نمایند و از لقمۀ حرام و زنا و لواطه احتراز تمام می‏نمایند و در میان خلق، خود را خوار و زار می‏نمایند و خود را بدتر از همه کس می‏شمارند و دعوی کشف و کرامات نمی‏کنند و در این دنیا به آنچه مقدور ایشان است، امداد مستحقان می‏نمایند و طالب علمان را مدد کنندو ظلم و ستم بر خود و بر دیگران روا ندارند و حب زن و فرزند و اموال و اوطان (وطنها)، در دل جا ندهند، مگر به قدر ضرورت و به خرقه و لقمه، آن چه رسد، اکتفا کنند و مادام شاکر و راضی باشند. و دنیا به وجود این طایفه، برقرار است. (1) و اللّه اعلم بالصّواب.

تمت الرسالة.

-------

1) این تعریف و توضیحی که جناب شیخ درباره تصوف فرمودند تعریف و توضیحی است که درباره مسلمان واقعی و شیعه حقیقی اهلبیت سلام الله علیهم داده میشود! بعبارت دیگر هدف دین مبین اسلام و هدایت انبیاء و اولیاء دین برای این حقیقت است که «جز خدا نخوانیم و جز خدا نبینیم و جز خدا نگوئیم و جز خدا نخواهیم»!