نگاه شیخ بهائی رحمه الله تعالی به تصوف
اول، حبّیه
مذهب آن طایفه این است که میگویند: چون بنده به درجۀ معرفت اشیا رسید، در دوستی حق-عزّوجلّ- پیوست و از دوستی دیگران خود را برید، قلم تکلیف از او برخاست و خطاب امر و نهی از او برخاسته شد.
و این گروه عورت نپوشند و این زندقه است. و این طایفه، محض کفارند. و ایشان را فعلی نیست که خوب باشد؛ زنهار که طالبان و سالکان از ایشان بپرهیزند تا به ورطۀ کفر و ضلالت نیفتند.
دویم، اولیائیه
مذهب آن طایفه، این است که میگویند: چون بنده به درجۀ ولایت رسید، با خدای شریک شد. و ولایت را مجردی دانستهاند و بی خانمان بودن و این مرتبه را از نبوت، زیاده دانستهاند. و این گمراهی عظیم است.
سیوم، شمراخیه
مذهب آن طایفه، این است که میگویند: چون صحبت قائم شود و حالت در دلها
درآید، امر و نهی باطل شود و آواز سازها، طنبور و نی و ملاهی و سایر محرّمات و اکل
لقمۀ حرام و شرب خمر و مسکرات و آنچه در شرع از آن نهی است، همه مباح و حلال
میگردد. و میگویند: زنان ما مثل گل و ریاحین باشند که بوی آنها بر خاص و عام
مباح است. و این طایفه، به صورت اهل صلاح، در عالم میگردند و خون و مال ایشان مباح
است و کشتن ایشان ثواب عظیم دارد.
چهارم، اباحیه
مذهب ایشان این است که میگویند: خیر و شر، هر دو به تقدیر خدا است و معصیت و ثواب، هر دو از او صادر است و ما را اختیاری نیست. و امر بر معروف و نهی از منکر در این مذهب، باطل است و خوردن مالهای مردم را حلال میدانند و جميع فروج را بر خود حلال میدانند و میگویند که ظن و گمان هر دو حجاب راه است. و این طایفه، بدترین خلایقند و سزاوار قتل و مستوجب لعنتند.
پنجم، حالیه
نزد ایشان رقص کردن و دست زدن و سماع کردن و در حالت سماع بیهوش شدن
حلال و مباح است. و بر خلاف مذهب شیعهاند. و این عین گمراهی است.
ششم، حلولیه
و این طایفه میگویند که روی شاهدان و پسران صاحب جمال دیدن و بوسیدن، حلال است و نزدیکی کردن با ایشان مباح. و شادی و رقص کنند و چرخ زنند و گویند که صفت و صفات خدای تعالی حالتی است که در حال سماع بر ما ظاهر میشود و از حوران بهشت به ما فیضها میرسد و با ما هم زبانیها میکنند و این، اعتقاد گمراهان است و محض کفر است.
هفتم، حورائیه
و مذهب ایشان این است که میگویند که در وقت سماع و بیهوشی، حوران بهشت
بر ما نازل شوند و ما را با ایشان وقوع و طی حاصل شود و چون به هوش آیند، غسل کنند،
و این، خلاف و کذب بلاوقوع است. و این اعتقاد، محض کفر است.
هشتم، وقوعیه
مذهب آن طایفه، این است که میگویند که شریعت به دلیل وقوع است و خدای تعالی را به دلایل نتوان دید و چون نتوان دید، نتوان شناخت و بنده از حقیقت و چگونگی وی عاجز است. و این نوع حرف زدن، نامشروع است و باطل و هرزه و لاطائل.
نهم، متجاهلیه
که لباس الوان از ابریشم پوشند و زرینه و زربفت را مباح دانند و مجالس
از محتویات آراسته دارند و از ساز و شاهد پسران. و میگویند: ما خود دانا شدیم و از
برای دفع ریا چنین میکنیم. و سرود و غزل خواندن و شنیدن سخنانی که نه به دین فایده
دهد، نه به دنیا، حلال و مباح دانند. و این، خلاف شرع است و فرمانبرداری نفس است؛
چه نفس مایل است به اکل شراب و لقمۀ حرام و طعام لذیذ و لباس الوان و جامههای
ابریشمین و استماع سخنان خنده آمیز و قصهها و افسانههای دروغ. و این، برخلاف راه
و روش اهل حق است. و حق تعالی میفرماید: "و نهی النفس عن الهوی فانّ الجنّة هی المأوی" (سوره نازعات، آیه 40)
دهم، متکاسبیه
و مذهب این طایفه، ترک کسب و ترک فضل و کمال است و روی به در دلها
نهادن و به در دکانها و خانهها به گدایی رفتن. این جماعت، به ارزاق جسمانی مشغول
شدهاند و به دریوزگی از زندگی راضی شده و بندگی تن و شکم پیش گرفتهاند و طریق کسب
و پیشه را حرام میدانند و میگویند: این، حجاب راه است، و این برخلاف شرع مصطفوی و
بیراهی است.
یازدهم، الهامیه
این طایفه جماعت از خواندن قرآن و آموختن علم، روی گردان و گریزانند و این عالم ما سوی اللّه را اللّه دانستهاند و اعتقاد از معاد و خیر و شر و حشر و نشر برداشتهاند و عمر به آموختن شعر و ابیات صرف میکنندو این مذهب دخلی ندارد. و این طایفه، بلامذهبند. و حلال و حرام نزد این جماعت، فرقی ندارد.
دوازدهم، شیعۀ ناجیه
و این طایفه، صوفیان برحقند و ناجی، ایشانند. و مذهب این طایفه، آن است که تمام زندگی خود را صرف خدمت اهل فضل و کمال مینمایند و به متابعت امر خدا و رسول و حکم ائمۀ معصومینؑ روز و شب مشغولند و به نماز و روزه و اذکار و تلاوت کلام اللّه مداومت مینمایند و کمال ترس و خشوع میدارند و حج به شرط استطاعت میگزارند و از عشرت و حظ اکل و شرب و لباسهای ملون مجتنب میباشند و استماع سازها و هرزه گوییها و افسانهها و قصههای دروغ روا ندارند و شرب مسکرات را حرام محض میدانند و با شاربان خمر و نامقیدان مجالست و مؤانست نمینمایند و از لقمۀ حرام و زنا و لواطه احتراز تمام مینمایند و در میان خلق، خود را خوار و زار مینمایند و خود را بدتر از همه کس میشمارند و دعوی کشف و کرامات نمیکنند و در این دنیا به آنچه مقدور ایشان است، امداد مستحقان مینمایند و طالب علمان را مدد کنندو ظلم و ستم بر خود و بر دیگران روا ندارند و حب زن و فرزند و اموال و اوطان (وطنها)، در دل جا ندهند، مگر به قدر ضرورت و به خرقه و لقمه، آن چه رسد، اکتفا کنند و مادام شاکر و راضی باشند. و دنیا به وجود این طایفه، برقرار است. (1) و اللّه اعلم بالصّواب.
تمت الرسالة.
-------
1) این تعریف و توضیحی که جناب شیخ درباره تصوف فرمودند تعریف و توضیحی است که درباره مسلمان واقعی و شیعه حقیقی اهلبیت سلام الله علیهم داده میشود! بعبارت دیگر هدف دین مبین اسلام و هدایت انبیاء و اولیاء دین برای این حقیقت است که «جز خدا نخوانیم و جز خدا نبینیم و جز خدا نگوئیم و جز خدا نخواهیم»!