2.     مصاديق غیر حقیقی خير .

بعد از بررسی مصادیق حقیقی و واقعی خیر ، لازم است به مصادیق غیر حقیقی و واهی که انسانها برای خود می بافند هم توجه کنیم چرا که الله تعالی هم به آن توجه فرمودند . و این توجهات و تأملات عاملی برای تشخیص سره از ناسره می شود .

 

مصادیق واهی :  

فرصت ، كه كفار آنرا خير مي دانند ولي آن خير نيست .

وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ [1] .

 

بخل كردن به آنچه که خدای متعال به انسان تفضل فرمود .  

وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لِلَّهِ ميراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ [2] .

 

( خود ) شيطان که گفت انا خير ، در حالیکه خیر حقیقی انسان ، است . ( جالب آنکه ، ابلیس هم برای ابراز  برتری خود بر آدم ، از کلمه خیر استفاده می کند ) .

قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ [3] .

 

ارباب متفرقون ، كه از مصادیق واهی خیرند ، در برابر خير مطلق و حقیقی ، الله الواحد القهار ( = غالب بر مكنونات كه هيچ كس با او مقاومت نتواند كرد ) می باشند .

يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ [4] .

 

لا موحد ، زندگاني در آخرت را خیر می داند در حالیکه زندگی آن سرای از آن موحد ( افعالي ) می باشد [5].

وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى‏ رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً [6] .

 

مال و بنين ، از مصاديق واهي خير .

أَیَحسَبُونَ أَنَّما نُمدُّهُم بِه مِن مَالٍ وَ بَنِینَ . نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُونَ [7]

 

مال ، از مصاديق واهي خير . ( جالب آنست كه سليمان عليه السلام ، فرمود من با مال حاجتي ندارم چون الله به من خير داد )  .

فَلَمَّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ [8] .

 

مشرکین با خیال باطل بر آنند که خدا شریک دارد و این معتقدند كه خیر همين باشد .

قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذينَ اصْطَفى‏ آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ[9] .

 

فرعون در برابر موسي عليه السلام ، خود را خير دانست ( و در امور كشور داري او را « مهين ( بي مقدار ) » و « لا يكاد يبين ( خوب نمي تواند مطالب را بيان كند ) » متهم كرد و اين عوامل را از آنِ اخيار نمي دانست ) .

أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذي هُوَ مَهينٌ وَ لا يَكادُ يُبينُ [10] .

 

خدایان خود را خير ، می دانستند ولی خير واقعي ، عيسي بن مريم عليه السلام بود .

وَ قالُوا أَ آلِهتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلاَّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ [11] .

 

كفار هر كدام در خود خير ي مي بينند كه در ديگري نمي بينند .

أَ كُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِنْ أُولئِكُمْ أَمْ لَكُمْ بَراءَةٌ فِي الزُّبُرِ [12] .

 

چيزهايي كه خير نيست خير مي انگاريم ، در حاليكه خدا بهتر ميداند .

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ [13] .

بنابراین ، با تأمل دراین آیات مبارکه به این نتیجه می رسیم که در تمام مصادیق فوق ، صحبت از تعلق این مصادیق به مومنین ، موحدین و پیامبران علیهم السلام ، مطرح نبوده بلکه فقط این مصادیق از آن ، کفار و مخالفین حقیقت توحید است .

 

    3. مصاديق اخيار .

در قرآن شریف ، اخیار را بطور مصداقی مطرح بوده است هر چند با مصادیق که از خیر در بندهای قبل مطرح شد ، می توان مصادیق اخیار را هم تعیین کرد اما توجه و عنایت حضرت رب به این مقوله ( مصادیق اخیار ) قابل تأمل است .

در کتاب خدا ، اخیار " ابراهيم ، اسحق و يعقوب ، اسماعيل و اليسع ، ذا الكفل " معرفی شده اند  .

در آیه مبارکه ی ذیل تأمل فرمائید :

وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدي وَ الْأَبْصارِ . إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ . وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ . وَ اذْكُرْ إِسْماعيلَ وَ الْيَسَعَ وَ ذَا الْكِفْلِ وَ كُلٌّ مِنَ الْأَخْيارِ [14] .

 

نتیجه : هر عمل حسنه ، خیرآور برای انسان می باشد [15] . و خود خیر است ولی باری متعال ، مصادیقی را برای تأمل و توجه بیشتر ، و شاید برای اهمیت آنها مطرح فرمود ، که قابل تأمل و توجه است .

 

 

 

ث . روش خير رساندن .

در فصول گذشته با اهمیت و جایگاه خیر در نظام هستی و مصادیق آن اطلاع یافتیم ولی آنچه که در مرتبه ی بعد ، مهم جلوه می کند ، روش خیر کردن است .

 

  1. روش طولي خير رساندن .

در آیه مبارکه ذیل تأمل بفرمائید :

إِنْ تُبْدُوا خَيْراً أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوًّا قَديراً [16] .

خیر رسانی به دیگران ، در حالت کلی ، فراگیر و طولی ( در مقابل عَرضی ) ، بصورت " آشكار يا پنهان " میتواند باشد بعبارت دیگر مهم انجام خیر است . ( هر چند ، از تقدم پیدایی بر پنهانی در آیه ، می توان به این حقیقت رسید که پیدایی مرجح است بر پنهانی ) .

این روش ، محکوم به سبقت و سرعت ، نیست ( ولی ترجیح یک حالتش بر حالت دیگر ، تابع زمان و مکان است ) .

 بنابراین یک روش فراگیر است که حالت های عرضی ( که در بخش بعدی مطرح می شوند ) در آن محصورند .

 

  2. روش عرضي خير رساندن .

در کتاب خدا ، روش عرضی متشکل از سه مولفه می باشد : سرعت ، سبقت و انفاق . در ذیل با استفاده از آیات این سه را تبین می کنیم .

 

سرعت در خيرات .

در آیات ذیل تأمل فرمائید :

لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ . يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ أُولئِكَ مِنَ الصَّالِحينَ [17] .

 

فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى‏ وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعينَ [18] .

وَ الَّذينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُونَ . أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ [19] .

در آیه اول می فرماید : از اهل کتاب کسانیند که در خیرات سرعت دارند و آنها صالح اند . بنابراین ، صالحین امت ، که از حد قول ایمان به خدا فراتر می روند و اهل عمل می شوند ، در خیر رسانی به دیگران ، سرعت دارند .

و در آیه دوم ، علت استجابت دعای ذکریا علیه السلام را ، سرعت در خيرات معرفی می فرماید .

و در آیه سوم ، سرعت در خيرات را از برای ، كساني می داند که اهل انفاق و در قلوبشان ترس از خدای متعال نهفته است . 

با توجه به سه آیه مذکور ، سرعت در خیرات ، علت برای استجابت دعا ( معلول ) می باشد و فقط از آنِ صالحین و انفاق کنندگان و خاشعین می باشد . شایان ذکر است که صالح بما هو صالح ( یعنی صالح از آن جهت که صالح است ) ، لزوما صاحب سرعت در خیر است  و همچنین انفاق کنندگی ، آن موقع ارزش پیدا می کند که سرعت در انفاقش ( اگر خیر حقیقی باشد ) لحاظ شود ، و خشوع خاشع ( که حالت قلبی و باطنی است ) آن موقع چهره واقعی بخود می گیرد که مخلوط با عمل شود و آنهم خیر کردن همراه با سرعت است ( از مباحث گذشته به این حقیقت پی برده ایم که خیرات و مصادیق آن ، بیشتر متوجه امور غیر عبادی مانند نماز و روزه و حتی امر بمعروف و نهی از منکر است و این چنین نیست که خشوع فقط متشکل از گریه و زاری ، شب زنده داری و اموری از این دست باشد برای نمونه به آیه اول همین بخش که خداوند در مورد اهل کتاب مطرح فرمودند تأمل شود ) .

نکته مهم که در این بخش باید مطرح شود ، آنکه سرعت با عجله متفاوت است و خداوند متعال انسان را به عجله در خیر دستور نمی فرماید ولی برای خود قائل است . در آیه ذیل تأمل فرمائید :

وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا في‏ طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ [20] . و اگر خدا در مورد عجله مردم در ( استجابت ) دعای شر شتاب می فرمود همانند دعای خیر ، محققا عمرشان سر آمده بود ، ولی ما کسانی را که انتظار قیامت را ندارند بحال خود می گذاریم که در سرکشی خود سرگردان باشند .

شاید بتوان گفت که : عجله ، سرعت بدون درنگ و تأمل است .

 

نکته مهم دیگر ، سرعت واهي برای خيرات واهي می باشد . در آیه ذیل تأمل بفرمائید : نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُونَ [21] . چون کفار وهم می کنند که مال و فرزند ، از خیرات است ، سرعت در این خیرات غیر حقیقی ( از طرف باری متعال ) را خواهانند ، در حالیکه احمقند ( جون شعور و درک به این حقیقت ندارند ) .

 

سبقت در خيرات .

سبقت ، به معنایی پیروزی در مسابقه ، که بین دو نفر یا چند نفر ، انجام می گیرد .

در آیات ذیل تأمل فرمائید :  

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ [22] : سبقت در خیرات ، برای تمام انسانها ( از هر دینی ) .

 

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ [23] : سبقت در خیرات ، از آنِ وارثین کتاب خدا و برگزیدگان از عباد .

 

وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلَّذينَ آمَنُوا لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَديمٌ [24] : سبقت در خیرات ، مورد توجه و اهتمام كفار .

 

وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَميعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ [25] : سبقت در خيرات ، در هر كجا كه باشيد .

 

إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ [26] : رغبت در انجام خير ، عامل شاكريت (  جزا دهنده گی ) الله عليم .  

 

بنابراین ، با توجه به مباحث در اهمیت خیر ، چون رغبت به خیر یک امر ذاتی است ، پس ، کفار هم باید میل به سبقت در خیر داشته باشند ( هر چند از خیر حقیقی غافلند و مسیر را به خطا میروند ) . و همچنین ، این حالت ( سبقت در خیر ) محدود به زمان و مکان خاصی نمی شود ولی فقط آنهایی سبقت حقیقی دارند که به دنبال خیر حقیقی باشند .   

 

 

انفاق كردن خير .

در آیات ذیل تأمل فرمائید :

فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطيعُوا وَ أَنْفِقُوا خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ [27] .

 

لَيْسَ عَلَيْكَ هُداهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ وَ ما تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ [28]: از آنچه که برای خودتان می باشد ، انفاق کنید و هر چه خير كنيد تمام به شما مي رسد ( خير وفا مي كند ) .

 

يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَليمٌ [29] .

انفاق خیر ، باید ، به والدین و سپس اقربین ( نزدیکان ) ، ایتام و مساکین ، در راه ماندگان باشد .

 

نتیجه : انفاق کردن ، در جهت سبقت برای فعلیت رساندن خیر است که خداوند تبارک و تعالی ، مخاطبین انفاق خیر را ( که در تکمیل آیه اول می باشد ) ، در آیه دوم مشخص فرموده است . و این تشخص بخشیدن ، را در آیه دیگر مطرح فرمودند :  وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرات‏ [30]. زیرا وحی به فعلیت رساندن خیر ، یعنی انفاق کردن ، سبقت گرفتن ، بطور کلی ، رعایت تمام روشهای موجود در خیر رسانی ، که در بحثهای گذشته مطرح شد .

 

 

 

ج . آنچه كه مقابل ( ضد ) خير است .

به منظور درک بهتر از جایگاه خیر در قرآن ، به مقابلات خیر ، که در قرآن شریف ، به صراحت مطرح شده است ، می پردازیم .  

 

  1. مصادیق مقابلات حقيقي خير .

 

بُخل ( مقابل خير ، که باری متعال از آن تعبیر به " شر " می فرماید ) :

وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لِلَّهِ ميراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ [31] .

 

قليل ( متاع دنیا ) در مقابل خير ( آخرت ) می باشد :

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى‏ أَجَلٍ قَريبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا

قَليلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى‏ وَ لا تُظْلَمُونَ فَتيلاً [32]

 

سوء ( کلمه ی مورد استفاده ، برای تقابل با خیر ) : 

إِنْ تُبْدُوا خَيْراً أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوًّا قَديراً [33] . قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ [34] . يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيداً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ [35] .

 

ضُر ( به معنای نقصان در چیزی را گویند[36] ) :

وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ [37] . وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ [38]

 

شر :

وَ يَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً [39] . كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ [40] . وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا في‏ طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ [41] . إنَّ الّذینَ جاءَوبالأِفکِ عُصبَةٌ مِنکُم لَاتَحسَبُوهُ شَرًّا لَکُم بَل هُوَ خَیرٌ لَکُم [42] . فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ . وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ [43] .

 

نقص در مكيال و ميزان .

وَ إِلى‏ مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْميزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحيطٍ [44] .

 

وابسته به ديگري بودن ( در مقابل  کسی که امر بعدل و هدايت به صراط مستقيم می کند ) :

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَيْنِ أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلى‏ مَوْلاهُ أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوي هُوَ وَ مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ [45] .

 

زنجیر شدگانی که بر خود هلاکت را طلبند ( در جهنم ) ، در مقابل جنت جاودان :

وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنينَ دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً . لا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً كَثيراً . قُلْ أَ ذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتي‏ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصيراً [46] . 

 

درخت زقوم ( در برابر نعمتهاي بهشتي ) :

أَ ذلِكَ خَيْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ [47] .

 

انداخته شدگان در آتش جهنم ( كه مختص ملحدین آیات الهیند ) در مقابل ، کسانی که در قیامت ایمن اند . 

إِنَّ الَّذينَ يُلْحِدُونَ في‏ آياتِنا لا يَخْفَوْنَ عَلَيْنا أَ فَمَنْ يُلْقى‏ فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتي‏ آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ [48] .

 

شری كه يأس آوردني است ( در مقابل خیر که اطمينان آور [49] است ) :

لا يَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَيْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُسٌ قَنُوطٌ [50] .

 

قومي كه منكر معاد است ( در مقابل خیر است ) :

أَ هُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَكْناهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمينَ [51] .

 

 

    2. منع كننده گان خير.

در این بخش ، به آیاتی میردازیم که منع کننده گان از خیر ، کسانی که نمی گذارند خیر به انسانها برسد و بدنبال ، انحراف مسیر مستقیم خیر می باشند ، مصداقا بیان می فرماید .

 

كفار سركش و گمراه كننده انسانها ، که در جهنم جای می گیرد .

مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُريبٍ [52] .

 

منافقين ، چون دايما دروغ گويند و دائما عيبجو و سخن چينند و تجاوز گر بدكار دائميند ، مانع خير به ديگرانند وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهينٍ . هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَميمٍ . مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثيمٍ [53] .

 

انسان مادي كه در برابر شر ، جزع مي كند ، به خير كه مي رسد مانع بهره ديگران مي شود .

وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً [54] .

 

 

    3. كفر خيرات .

کفران هر نعمتی ، انسانرا از آن نعمت منع می کند که مقابل آن ، شکران آن نعمت است که همان بکار گیری تمام و کمال نعمت در زندگی می باشد .

در آیات ذیل تأمل فرمائید :                               

وَ ما يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالْمُتَّقينَ [55]. ( ابن آيه مبارکه ، بعد از وصف صالحين آمده است يعني متقين درجه برتري نسبت به متقين دارند و آن درجه هم كافر نبودن بر خيرات است ) . 

 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‏ أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‏ أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإيمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ [56] : مسخره كردن قومي و زناني را كه در آنها ، خيري كه در قوم ديگر و زن ديگر است ، نباشد .

 

نتیجه : در این فصل لاخیرات را بررسی کردیم ، و قابل ذکر آنکه ، در قيامت ، تمام اعمال  خير و لاخیر ، حاضر می شود . يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيداً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ [57] .

 

 

 

نتیجه نهایی ( از عرضه معنی کلمه " خیر " ، مستفاد از آیات قرآن ، بر کلمه " خیر " در زیارت شریف جامعه مطروح در ابتدای بحث ) :

 

السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ ... وَ دَعَائِمَ الْأَخْيَار وَ ... وَ جَعَلَنِي مِنْ خِيَارِ مَوَالِيكُمُ ... وَ أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْيَار وَ .... فِعْلُكُمُ الْخَيْر ... إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاه‏ ... مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الْأَخْيَار .

 

در زیارت جامعه روایت شده است : دَعَائِمَ الْأَخْيَار . دعائم جمع کلمه " دعامة " بمعنی تکیه گاه می باشد . بنایراین ، با توجه به مباحث گذشته ، جایگاه خیر در قرآن ، می توانیم ، " دعائم الاخیار " را شرح دهیم ، و آنکه : اخیار ، کسانی اند که خیر حقیقی از آنها صادر می شود ، و مصادیق خیر ، در قرآن شریف ، فصل " ت " مطرح شد ، لذا اهل بیت علیهم السلام ، تکیه گاه کسانی اند که برای خدا ، آن مصادیق خیر را رعایت می کنند . زیرا ، تکیه گاه بمنظور حفظ کردن شی ء ، از اعوجاج و انحراف می باشد و اهل بیت علیهم السلام ، به اخیار کمک می کنند که از انحراف نجات یابند و آنها را از مقابلات خیر ( فصل ج ) نجات دهند که از کید و فریب منّاعین از راه حق و مستقیم منحرف نشوند .

شایان ذکر است که ( با توجه به بخش مصادیق اخیار در فصل " ت " ) ، خداوند اخیار را ، " ابراهيم ، اسحق و يعقوب ، اسماعيل و اليسع ، ذا الكفل " نامید ، و اهل بیت علیهم السلام هم ، تکیه گاه برای این اخیار اند .

( این نکته ، محل تأمل عمیقی است ) .

و همچنین ، حضرت در ادامه ي متن زيارت ( در سطر اول ) ، دعا ميفرمايد كه خداوند ما را وارثان آنها قراردهد ، وارثاني كه خيار اند ، كه خيار ، يعني كساني كه خير ميكنند بر خلاف اشرار كه شر مي كنند . لذا ، اطلاق اين قيد ( خيار ) براي وارثان ، حاكي از اهميت اين موضوع ( خير ) ميباشد .

و همچنین ، اهل بیت علیهم السلام ، نور اخیارند ( أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْيَار ) . نور ، چیزی است که روشن کننده و ظاهر کننده ی مسیر و روش می باشد ( چون نور ظاهر بذاتش است و مُظهر برای غیرش ) . بنابراین ، اهل بیت علیهم السلام برای اخیار ، روشن کننده مسیر برای خیر رسانی اند و آنها را در فعلیت رساندن خیرهدایت می کنند .

قابل توجه آنکه ، دعامة ، برای مقدمه ی حرکت ، میباشد ولکن نور ، برای ادامه ی حرکت می باشد . ( و این حقیقت ، از معنای لغوی این دو کلمه استفاده میشود ) .

و روایت شده است که : فِعْلُكُمُ الْخَيْر : فعلتان خیر است . هر آنچه که  می کنید و از شما به منصه ی ظهور می رسد خیر است . و این حقیقت از ، جمله ی قبلی ، استفاده می شود زیرا آنها علیهم السلام ، نورند و نورانیت به اخیار می دهند ، پس خود خیرند و هر چه کنند خیر می باشد و الا چگونه هادی اخیارند یعنی اوّل ، و اصل و فرع و معدن و مأواه و منتهای خیرند ( در هر کجا که از خیر صحبتی شود ) ، و این مقام و مرتبه از خدای صاحب و عالم خیر ، بر وجود مبارکشان افاضه شده است و این معرفت گویای این حدیث است که اگر حجت خدا علیه السلام ، لحظه ای از زمین حذف شود ، زمین با اهلش نابود می شوند ( طبق فصل " ب " ، اهمیت خیر ) .

در پایان ، قابل ذکر می دانم که خداوند متعال ، حد ندارد ، علمش ، که عین ذات است ، حد ندارد ، و علم ما به حقایق عالم نمی تواند حد داشته باشد ، لذا برداشت و دریافت این حقیر از " خیر "  ، در این عرضه ( قرآن و عترت علیهم السلام ) ، کامل و تمام نیست ، ولکن منتظر و مشتاق بی نهایت ، از اطلاع به دریافت گرانبهای شما مي باشم .

 

 

 

** تاريخ نگارش و آخرين ويرايش مقاله : زمستان – 1386 .

 



[1] آل عمران ، 178

[2] ال عمران ، 180

[3] اعراف ، 12 . ص ، 76 .

[4] يوسف ، 39

[5] کهف ، 40

[6] كهف ،36

[7] مومنون ، 56

[8] نمل ، 36

[9] نمل ، 59

[10] زخرف ، 52

[11] زخرف ، 58

[12] قمر ، 43

[13] بقره ، 216

[14] ص ، 48

[15] مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها . نمل ، 89 . قصص ، 84 .

[16] نساء ، 149 

[17] آل عمران ، 114. ( شایان ذکر است که با توجه به آیه ی مذکور ، صالح بودن مخصوص مسلمانان نیست ) . 

[18] انبياء ، 90

[19] مومنون ، 60-61

[20] يونس ، 11

[21] مومنون ، 56

[22] مائده ، 48

[23] فاطر ، 32

[24] احقاف ، 11

[25] بقره ،148

[26] بقره ، 158

[27] تغابن ، 16

[28] بقره ،272

[29] بقره ،215

[30] انبیاء ، 73

[31] آل عمران ، 180

[32] نساء ،77

[33] نساء ، 149

[34] اعراف ، 188

[35] آل عمران ، 30

[36] لغتنامه ي ‏العين ( الخليل بن احمد الفراهيدي ، ج 7 ، ص6 ) .

[37] انعام ، 17

[38] يونس ، 107

[39] اسراء ، 11

[40] انبيا ، 35

[41] يونس ، 11

[42] نور ، 11

[43]  زلزله ، 8

[44] هود ، 84

[45] نحل ،76

[46] فرقان ، 15

[47] صافات . 62

[48] فصلت ، 40  

[49] حج ،11

[50] فصلت ، 49

[51] دخان ،37

[52] ق ، 25

[53] قلم ، 12

[54] معارج ، 21

[55] آل عمران ، 115

[56] حجرات ، 11

[57] آل عمران ، 30