جایگاه پرسش در زندگی بشری .
حیات زندگی بشری به تعقل و تفکر بشر بسته است . زیرا تعقل تنها عامل تمایز بین بشر و لا بشر است و تعقل هم صورت نخواهد پذیرفت اگر پرسشی نباشد . پرسش از چه چیزی ؟ پرسش از حقیقت هستی ( هستی خود و جهان ) که تقریبا فلسفه می کوشد به بعضی از آنها به قدر طاقت بشری بودنش پاسخ دهد ( و بهمین دلیل بعضی پرسش را فلسفه ی فلسفه می دانند ) اما با این وجود تنها محل و وادیی که قدرت پاسخگویی به پرسشها را دارد آنهم پاسخ قطعی و یقینی ، وحی است ( یعنی دین است و یعنی ایمان ) . وحی که از حقیقت هستی به گیرندگان وحی ، جنابان انبیاء علیهم السلام ، می رسد حقیقتی را برای جویندگانش منکشف می کند که آن ، مرتبه ی تعقل و پرسشگری آن جنابان علیهم السلام است . زیرا ارزش هر کس به ( نوع و مقدار ) پرسش او از حقیقت بسته است پس انبیاء علیهم السلام از بالاترین مقام پرسشگری و حقیقت خواهی برخوردارند که گیرنده ی بی واسطه ی وحی می شوند و این یعنی آنها علیهم السلام از مرتبه فعالتری ( در مقابل بالقوه بودن ) از عقل برخوردارند و بقول مشائین عقل فعالند ( اعلی مرتبه ی عقل ) . و چه آنکه پرسشهای انسانها با هم متفاوت است پس سطح فعال بودن عقولشان به تناسب پرسشهایشان متفاوت است و این انبیاء علهم السلام که راهبر و هادی می شوند برای عقول ضعیفتر . ( پس لزوما نمی توان فقط به عقل خود و یا به عقل جمعی اکتفاء کرد ) .
انبیاء علیهم السلام که هادی عقولند ، مرشد پرسشهای آن عقولند یعنی سطح حقیقت جویی و پرسش مندی ان عقول به اعلی درجه ( البته به اندازه طاقت آن عقل ) فعالیت می رسانند و این حرکتی است بر ضد حرکت طاغوتیان . طاغویتان که هادی مردم اند برای ظلالت و گمراهی ، تمام تلاش خود را صرف آن کنند که عقل از حالت بالقوه حرکتی را نپذیرد و هیچ وقت فعال نشود این سخن طبق نص صریح قرآن مجید است که در سوره مبارکه زخرف آیه 54 ، می فرماید : فاستخفّ قومه فأطاعوه انهم کانوا قوما فاسقین ( ترجمه : پس قوم خود را خفیف ( سبک مغز ) کرد تا از او اطاعت کردند، حقیقتا این قوم ، فاسق بودند ) . فرعون برای آنکه بتواند قوم را مطیع خود بار آورد و از حقیقت خواهی و حقیقت جویی بپرهیزاند آنها را از به خفت عقلانی رساند یعنی آنها را به مرحله ی حیوانیت سوق داد تا بتواند از آنها بهره بکشد . جالب آنستکه خداوند متعال در این آیه می فرماید آنها را خفت مند کرد و سپس خودشان مطیع شدند ( نه آنکه فرعون آنها را مطیع کرده باشد ) . با کمی دقت در این آیه می توانیم به این اصل حقیقی که سنتی است از سنن الهی ، پی ببریم که تمام شکست ها و ذلت ها و استعمار زدگی های جوامع انسانی در گرو ، بی توجهی به تعقل و حقیقت مندی و حقیت خواهی که از پرسش گری انسان سرچشمه می گیرد وابسته است و همنطور تمام قیامهای عزت آور ، در توجه و تحقق این حقیقت ( پرسش مندی ) است.
پس ، راه نجات ، راه تعالی ، راه عزت در گرو پرسشگرایی بشری است و این امر محقق نمیشود مگر آنکه از جهل مرکب بدر آییم تا با کمک جهل بسیط ( که مرحله اول حرکت است ) پرسشگری کنیم که بقولی پرسش پارسایی اندیشه است .