شخصيت فلسفی ابن رشد از نگاه شهيد مطهری ( رحمة الله عليه ) .

 

کليد واژه ها : شهيد مطهری . ابن رشد . غزالی . ابن سينا . تاريخ فلسفه اسلامی .

 

1 . پيشگفتار .

مانع ترين عاملِ رشدِ فلسفه اسلامی .

يکی از چهره های فلسفی مسلمان ، که کمتر در بين فلاسفه مسلمان و ( بخصوص ) شيعی مورد توجه قرار می گيرد ، فيلسوفی است بنام محمد بن رشد ( معروف به ابن رشد ) .

در اين نوشتار ، پی آنيم که چه عواملی باعث مطرود شدن آرا و افکار ابن رشد در فلسفه اسلامی می باشند . چرا ابن رشد مانند بوعلی و ملاصدرا آنطوری که مورد توجه اند ( چه از حيث افکار ، و چه از حيث تکريم و بزرگداشت مقام فلسفی ) ، توجه و اقبالی نيست .

شايد بتوان گفت اين وضعيت فقط شامل ابن رشد نمی باشد زيرا کسانی از فلاسفه که قبل و بعد از فلاسفه معروف هستند [1] مانند ابن رشد ، مورد بی توجهی و طرد قرار می گيرند . تو گويی کأنه فلسفه اسلامی منحصر در آرا بوعلی و صدرا ( عليهما الرحمه ) است و ديگر هيچ فيلسوف مسلمان صاحب فکر و نظری موجود نمی باشد . [2] و اين از هر جهت برای فلسفه اسلامی خطرناک است زيرا فلسفه اسلامی ( بر خلاف فلسفه غرب ) از يک قوت و قدرتی برخوردار است ( چه در نوع مسانل مطروحه و چه در جايگاه مسائل در زندگی ، و چه در نوع متد های حل مسائل و چه در پيوستگی بين مسائل ) که هر گونه دگماتيسمی بودن و تعصب و هر چه که با روحيه مسلمان آزاده نسازد ، بر نمی تابد و اگر بدين صورت ادامه يابد مرگ دردناک او بسر خواهد آمد .

 

راه نجات فلسفه اسلامی .

برای پويای و رشد فلسفه لازم است که به آرا تمامی فلاسفه مسلمان توجه شود ، و شايد ابتدايی ترين کاری که در اين زمينه بايد صورت پذيرد توجه بيش از پيش به تاريخ فلسفه اسلامی است و به تبع آن ، ساخت طبقات فلاسفه مسلمان است که شهيد بزرگوار مطهری به اين مهم توجه ستودنی دارند که در جای خود نشان دهنده عظمت فکری اين مرد بزرگ می باشد . [3]

 

چرايی نقد و بررسی آراء و افکار شهيد مطهری .

آيت الله شهيد مرتضی مطهری رحمة الله عليه ، به سه دليل توجه و کنکاش در تمامی آرا ايشان ( چه فلسفی و چه غير فلسفی ) مهم و ضروری به نظر می رسد:

1. شخصيت مذهبی- روحانی ايشان .

2. شخصيت فلسفی ايشان ( که ملهم از شخصيت فردی خود و اساتيد فيلسوف ).

3. شخصيت سياسی ايشان ( با توجه به جايگاه افکار ايشان در انقلاب اسلامی ، چه در بين رهبران و چه در بين مردم ) .

مع الوصف ، بررسی کردن شخصيتهای فلسفی مطرود شده ی معاصر ، مانند ابن رشد ، در بين آرا و افکار شيخ شهيد ، کاری بس ضروری و لازم می آيد . چرا که اينگونه پژوهشها کمک می کنند به واکاوی بهتر و پوياتر در افکار ايشان .

 

ابن رشد

 

2. ابن رشد ، تأليفات و بررسی شخصيت فلسفی او . [4]

 ابن رشد . ( 520 - 595 ق ) .

قاضى ابو الوليد محمد بن احمد بن محمد بن رشد اندلسى ( قرطبی ) ، معروف به ابن رشد ، فيلسوف ، پزشک و فقيه ، که در تمام اين رشته ها ، صاحب تأليفات فراوانی بود . [5]

  

تأليفات ابن رشد .

فقهی .

كتاب فقهى معروفش به نام " بداية المجتهد و نهاية المقتصد " است[6]  كه از منابع فقهی اهل تسنن ، و مورد توجه فقهای سنی و شيعی می باشد که در عصر حاضر هم بين فقها مورد توجه و دقت قرار می گيرد .

فلسفی .

در ميان آثار ديگر او ، دو کتاب فلسفی اش ، "شرح ما بعد الطبيعه ارسطو " و " تهافت التهافت الفلاسفه غزالی " از همه بيشتر مورد توجه قرار گرفتند .

مخصوصا کتاب "شرح ما بعد الطبيعه ارسطو " که در بين اروپائيان ، از محبوبيت و معروفيت خاصی برخوردار بوده و هست . بطور مثال می توان به فيلسوف فرانسوى قرن گذشته ، " ارنست رنان " كه معارضاتش با مرحوم سيد جمال الدين اسد آبادى معروف است ، اشاره کرد که كارهاى زيادى در زمينه شناخت ابن رشد انجام داده است . [7]

  

غرب و ابن رشد .

غربی ها ، کتب ابن رشد را در قرون 12 و 13 ميلادى به زبان خود ترجمه کردند [8]  [9] و با توجه به جايگاه ارسطو ، به ابن رشد توجه شايانی داشتند . در حدی که برای او مقامی مانند ابن سينا قائل شدند [10] . و اظهار می داشتند : " طبيعت را ارسطو تشريح كرد و ارسطو را ابن رشد " [11] .

دليل اين سخنشان آنست که ابن رشد تمام مساعى خود را براى شرح كلمات ارسطو بكار برد . ولى مسلما اين اشتباه است زيرا طبيعت خيلى بزرگتر است از آنکه هزارها و صدها هزار ارسطو جمع شوند و بتوانند آنطورى كه هست ، شرح بدهند . [12]

زيرا اگر موضوع مطالعه انسان ، طبيعت باشد آيا می توان مانند مطالعه گلستان سعدی با او برخورد کرد ؟ مثلا يكى ، دو دانشمند كه روى آن مطالعه كردند ديگر نيازی به مطالعه ديگران نمی باشد ؟ و بقيه به پاورقيهائى كه آنها نوشته اند مراجعه كنند ؟ [13] يا خير ، هر چه بشر درباره طبيعت كار بكند به كشفيات تازه اى نائل مى شود . از زمان ارسطو تا كنون هر چه بشر بيشتر روى طبيعت مطالعه كرده است به عجز خود بيشتر واقف شده است . بعد از دو هزار و چهارصد سال از زمان ارسطو ، اينشتين كه بزرگترين طبيعت شناس زمان ما بود ، در مقدمه كتاب خود مى گويد : " بشر پس از اينهمه مساعى كه براى خواندن كتاب طبيعت به كار برده است تازه با الفباى آن آشنا شده است " . يعنى اگر طبيعت را تشبيه بكنيد به يك كتاب طبى بزرگ كه روى اساس علمى نوشته شده است ، آن كسى كه الفبا را ياد گرفته چقدر با آن كتاب  آشناست ؟ بشر امروز همين مقدار با رازهاى طبيعت آشنا شده است . [14]

هر چند ارسطو يك مرد فيلسوف و طبيعت شناس است ، ولی سخنان او پايان تمام سخنان نمی باشد ولی ابن رشد به اين مسئله اعتقاد نداشت ، و تعصب او نسبت به ارسطو ، او را انسانی متقشر و متعبد به ارسطو تبديل کرد [15] [16] . به همين دليل هر کس با ارسطو مخالفت می ورزيد او را کاملا رد می کرد .

يکی از کسانی که ابن رشد با او به معارضه بر خواست و او را با تمام قوت طرد و انکار کرد ، بوعلی [17] بود . زيرا هر چند سبك و متد فلسفی هر دو آنها ( بوعلى و ابن رشد ) يونانی [18] اما اختلافشان در محتوای مباحث بوده است و آنهم مخالفتی است که بوعلی با ارسطو ، در بين نظرات ارسطو ، در کتبش ابراز کرد .

شايان ذکر است که بوعلی برای آنکه بتواند سخنان و نظرات خود را به مخاطبان خود برساند بطور صريح و علنی به طرح آنها نمی پرداخت و ترجيحا در بين سخنان و نظرات امثال ارسطو ( و يا بقولی از زبان ديگران ) که از توجه و اقبال بيشتری برخوردارند بيان می کرد . [19]

 

غزالی و ابن رشد .

کتاب فلسفی ديگر ابن رشد که مورد توجه فلاسفه مسلمان واقع شده ، کتاب "تهافت التهافت الفلاسفة " است كه در رد " تهافت الفلاسفة غزالى " نگاشته است.  اين کتاب ابن رشد ، کتاب با ارزشی نيست [20] ولی می توان گفت به فلسفه مشاء برای رهايی از  فروپاشی در برابر حملات مدققانه و موشکافانه غزالی کمک کرده است نه آنطوری که سهروردی و خواجه نصير الدين طوسی کمک و نجات رسانده اند . [21]

 

برتريهای شخصيت فلسفی غزالی نسبت به ابن رشد .

برتری اصلی غزالی از ابن رشد ، در حريت و آزادگيی است که در افکار و آرا و شخصيت غزالی بوده که ابن رشد فاقد اين خصيصه مهم بود . زيرا غزالى ( مانند فخر رازی ) رسما در مقابل فلسفه و فلاسفه قد علم كرد و اظهار داشت که از اين اسمهاى پرطنطنه سقراط و افلاطون و ارسطاطاليس نبايد ترسيد ، و اين حرکت او به حريت فكرى در جهان اسلامى خيلى خدمت كرد.[22]

برتری ديگر غزالی از ابن رشد ، در قدرت ( درک و فهم و بيان ) فلسفی او می باشد . بطور مثال ، يكى از مسائلى كه غزالى در " تهافت  الفلاسفه " به شدت به آن حمله كرده مسأله قدم زمانى عالم [23] است كه انصافا در اين مورد فوق العاده دقت و موشكافى كرده است . هر چند ابن رشد هم جواب داده است ولی با کمی دقت در بيانات هر دو آنها می توان به اين مهم دست يافت که غزالى خيلى قوى تر از ابن رشد کار کرده است. و با اينکه غزالى يك فيلسوف نيست اما ملاصدرا در " اسفار " از او مكررا اسم می برد . [24]

 

3. نتيجه .

چرايی طرد افکار ابن رشد از فلسفه اسلامی .

فلسفه اسلامی از حريت و آزاده گی برخوردار است که عامل زنده نگه داشتن او شده است و هر فيلسوفی اين حريت را تهديد کند افکار و آراء ش خود بخود از صحنه فلسفه خارج و طرد می شود .

متاسفانه ابن رشد ، با تعصبی که به آراء ارسطو داشت و تلقی او از مخالفت های بوعلی به ذنب لايغفر ،[25] عاملی شد  برای طرد او در بين فلاسفه مسلمان .[26]  تا جائيکه در تمام حرفهاى صدر المتألهين شايد يكبار يا دو بار از ابن رشد نام برده شده است. [27] و اين است معيار و مقياس فيلسوف در فلسفه اسلامی . ولی در بين اروپائيان اين معيارها موجود نيست به همين دليل شخصيت فلسفی ابن رشد را با ارزش و مهم تلقی می کنند . [28]

 

مآخذ .

1. اصول فلسفه و روش رئاليسم ج 5 . شهيد مطهری . انتشارات صدرا . چاپ دوم . 1370 .

2. حركت وزمان درفلسفه اسلامى ج2 . شهيد مطهری . انتشارات حکمت . چاپ اول . 1371 .

3. خاتميت . شهيد مطهری . انتشارات صدرا . چاپ پنجم . 1370 .

4. خدمات متقابل اسلام و ايران . شهيد مطهری . انتشارات صدرا . چاپ دوازدهم . 1362 .

5. دايرة المعارف اسلام . ( فرهنگ فشرده اسلام ) . E. Van Donzel  . انتشارات آرايه . چاپ اول. 1380 .

6. شرح حکمة الاشراق . شمس الدين شهرزوری . ( تصحيح : دکتر حسين ضيايی ) . انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی . چاپ دوم . 1380 .

7. مقالات فلسفى ج1 . شهيد مطهری . انتشارات حکمت . چاپ سوم . 1370 .

8. مقالات فلسفى ج3 . شهيد مطهری . انتشارات حکمت . چاپ اول . 1369 .  

 

 

 

 

 

 



[1] البته با توجه به معيار فيلسوف در فلسفه اسلامی .

[2] متاسفانه با همه توجه به اين دو فيلسوف بزرگ ، بی توجهيهای سنگينی به مکاتبشان می شود ، بطور نمونه بی توجهی به متن کتب و دل بسته بودن بيش از اندازه به شرح  ، و هم چنين غم انگيزتر ، نوع فلسفه خوانی که در حوزه و دانشگاه رواج دارد . با اين همه ، موضوع مطروحه بيشتر معطوف بر تلاش و توجه حوزه های علميه  و اساتيد فلسفه آن می باشد . ( زيرا حوزه های علميه محل تولد و رشد و نضج گرفتن فلسفه اسلامی بودند ، و بايد در حال حاضر باشند ) . نمونه ی که لازم به بيان می بينم مکتب اشراق و فعاليتهای می باشد که شيخ اشراق انجام داده است . جای تامل  است که چرا فلسفه خوانان حوزوی ( خصوصا ) ، توجهی قابل ذکر به اين مکتب لحاظ نمی دارند ، مکتبی که میتواند ( در عين بحث از فلسفه و حکمت ) رابطه بين ايران و اسلام و هزاران موضوع ناب و دست نخورده را مطرح و هدايت کند .

[3] شهيد مطهری با يک نگاه مدققانه و ظرافتمندانه به اين مسئله دقت و توجه دارند و بيشتر سخنشان در اين مسئله ، آن است که چرا فلاسفه و نويسندگان و اساتيد فلسفه اسلامی ، رعايت تاريخ فلسفه را در نوشته جات و سخنان خود نمی کنند و اگر يک نقطه اشتراکی را بين دو فيلسوف و يا بين دو موضوع ببينند برای تمام آرا و افکار آندو فيلسوف شباهت قائل می شوند و باعث يک نوع در هم رفته گی و خمودی برای فلسفه اسلامی در اذهان مخاطبان می باشد . برای نمونه ايشان ( در دروس شرح منظومه و يا در کتب ديگر ) ملا هادی سبزواری ( صاحب منظومه ) را ، بدليل توجه نکردن به تاريخ و قدمت بعضی مسائل فلسفی ، توبيخ می کنند بطور مثال می فرمايند رواقيونی که حاجی در منظومه بيان می دارد به هيچوجه به افلاطون نسبت و ربطی ندارد آنها کسان ديگرند و شايد او از شهرستانی ( در ملل و نحل ) که اين کلمه را بکار برده است اخذ کرده است و اين اشتباه است و يا در مورد فهليون و يا در مورد مسئله اصالت وجود ، اگر کسی کتاب حاجی را بخواند ، فکر می کند که اين مسئله از زمان بوعلی مطرح بوده و بوعلی هم در اين مورد نظری آنچنانی دارد در حاليکه اصلا و ابدا بوعلی به اين مطلب اشاره نکرده و اگر هم حاجی بيان کرده است استنباط خودش از سخنان بوعلی بوده است . و همينطور ، شيخ اشراق را هم بخاطر توجه نکردن به تاريخ فلسفه و مطرح کردن افلاطون و حکما ايران باستان در جزو سردمداران مکتب فلسفی خود ( بدون توجه به تاريخ و سير تکاملی يافته فکر فلسفی ) مورد اتهام و توبيخ قرار میدهند . ( يکی از مآخذ سخنان شهيد ، مقالات فلسفى ج 3 . ص : 17 و 83 ) . پس لازم است که با توجه به افکار و آرا فلاسفه مسلمان ، يک حرکت و خيزشی رخ دهد در جهت واکاوی و بازبينی در افکار فلاسفه مسلمان با عنايت و توجه به تاريخ و سير تاريخی مسائل فلسفی . که اين حرکت عاملی ميشود در جهت رشد فلسفه اسلامی ( چه از نظر محتوا و کيفيت ، و چه از نظر شاکله و ساختمان ) زيرا نشان می دهد مسلمانان ( و به همراه آن ايرانيان ، که پرچمداران اصلی فلسفه اسلامی اند ) از چه مقام و قدرت فکری برخوردار بودند و هستند . شايان ذکر است که شهيد مطهری ، در کتاب خدمات متقابل اسلام و ايران ، طبقاتی از فلاسفه ارا ئه دادند . 

[4] مباحث مطرح شده در  اين بخش ، فقط در حد مطالبی است که شیخ شهید مطرح فرمودند . بجز پاورقیها .

[5] خدمات متقابل اسلام و ايران . ص 562 .

[6] همان .

[7] همان .

[8] مقالات فلسفى ج3 . ص 53 .

[9] در دايرة المعارف اسلام ( که از مهمترين مجموعه های است که مستشرقان درباره اسلام بوجود آورده اند ) آمده است :

Ibn Rushd , Abu l-Walid Muhammad : famous Muslim philosopher , known in the West as Averroes.

[10] خدمات متقابل اسلام و ايران . ص 562 .

[11] خاتميت . ص 149 .

[12] همان  .

[13] شايان ذکر است که حتی برای گلستان سعدی ، هم نمی توان اکتفا به نظر و نگاه ديگران کرد زيرا اگر انسان قدرت درک و فهم و استنباط آن را دارد بايد در خود متن هم توجه و دقت و تحقيق داشته باشد يعنی بايد با گلستان هم مانند طبيعت برخورد کرد و بطور کلی ، برای هر آنچه که در نظام هستی موجود می باشد قلم و نگاه ، يک محقق و صاحب نظر ، کفايت از فهم تمام زاويای و حقايق آن چيز نمی کند . که بقول جناب سهروردی در حکمة الاشراق ، که می فرمايد : و ليس العلم وقفا علی قوم ليغلق بعدهم باب الملکوت و يمنع المزيد عن العالمين ، بل واهب العلم الذی هو " بالافق المبين ، و ما هو علی الغيب بضنين " ؛ و شر القرون ما طوی فيه بساط الاجتهاد و انقطع فيه سير الافکار و انحسم باب المکاشفات و انسدت طرق المشاهدات . ( ص 10) .

[14] همان  .

[15] حركت وزمان درفلسفه اسلامى ج2 . ص 278 .

[16] در دايرة المعارف اسلام آمده است :

 Averroes calls him " the example of what nature invented to show final human perfection " .

[17] خاتميت . ص 149 .

[18] اصول فلسفه و روش رئاليسم ج 5 . ص 15

[19] مقالات فلسفى ج 1 . ص  97

[20] خدمات متقابل اسلام و ايران . ص 562

[21] حركت و زمان در فلسفه اسلامى ج 2 . ص 278

[22] مقالات فلسفى ج3 . ص 53 .

[23] فلاسفه مناط احتياج به علت را امكان مى دانند ، نه حدوث . لذا قائلند به اينکه ممكن است يك شىء نيازمند به علت باشد ، معلول و مخلوق باشد و حادث باشد و در عين حال قديم زمانى هم باشد . اين بحثى است كه مشاجره خيلى شديدى ميان متكلمين و فلاسفه به وجود آورده است . به طورى كه بعضى مثل غزالى در اين مورد فلاسفه را تكفير كرده اند . غزالى در سه مسأله ، رسما بوعلى را تكفير كرده و مى گويد : او بر خلاف ضرورت اديان سخن گفته است . يكى همين مسأله است . مى گويد فلاسفه قائل به قدم زمانى عالمند و قدم زمانى عالم خلاف ضرورت اسلام است و در کتاب التهافت ، هم بطور مفصل و دقيق آنرا به چالش کشاند . 

[24] حركت و زمان در فلسفه اسلامى ج 2 . ص 278

[25] مقالات فلسفى ج3 . ص 53 .

[26] حركت و زمان در فلسفه اسلامى ج 2 . ص 278

[27] همان . ( اين سخن ، نشان تاثير و جايگاه جناب صدرا عليه الرحمة ، در نظام فکری و فلسفی شهيد دارد . )

[28] همان .