موعظه جاویدان از حضرت صادق آل محمد ( صلوة الله و سلامه علیهم ) .

 

جناب فرید الدین عطار نیشابوری در بخش نخست کتاب تذکرة الاولیاء می نویسد :

 

نقل است که يکبار داود طايی پيش صادق آمد و گفت : ای پسر رسول خدای! مرا پندی ده که دلم سياه شده است .

گفت : يا اباسليمان ! تو زاهد زمانه ای . تو را به پند من چه حاجت است .

گفت : ای فرزند پيغمبر ! شما را بر همه خلايق فضل است و پند دادن همه ، بر تو واجب است .

گفت : يا ابا سليمان ! من از آن می ترسم که به قيامت جد من در من زند که حق متابعت من نگذاردی ؟ ( و یا ) اين کار به نسبت ( کار من ) صحيح و به نسبت ( کار من ) قوی نيست ( یعنی مانند من ، همت آنچنانی را بخرج ندادی ). ( و یا ) اين کار به معاملت ، شايسته حضرت حق بود .

داوود بگريست و گفت : بار خدايا ! آنکه معجون طينت او از آب نبوت است و ترکيب طبيعت او از اصل برهان و حجت ، جدش رسول است و مادرش بتول است ، او بدين حيرانی است .

داوود که باشد که به معامله خود ( به کارهای خالصانه خود ) معجب شود .