حَمَلَةُ کتابُ الله .
( اهلبیت علیهم السلام و فهم حقایق قرآن ) .
قرآن آخرین و جامعترین کتاب آسمانی است . که معجزه ی جاویدان و پاینده تا قیامت می باشد . پس لازمه ی وجودی برای این معجزه الهی ، آنست که در هر لحظه معجزه باشد و طبیعتا به یک زمان و مکان خاصی تعلق نگیرد .
این امر محقق نمی شود مگر آنکه همه چیز مورد نیاز برای اثبات معجزه در آن وجود داشته باشد . یعنی تمام موضوعاتی که تا قیامت اتفاق می افتد و در هر جای این نظام هستی ( چه شناخته شده و نشده ) رخ می دهد باید قرآن پاسخ گو باشد . چنانکه خود قرآن هم به این مسئله اشاره کرده است ، در سوره نحل ، آیه 89 می فرماید : الذی فیه تبیان لکل شی . یعنی این معجزه جاویدان روشنگر ، کاشف و توضیح دهنده برای هر چیزی است اما همراه با یک حجتی . ( این معنای لغوی کلمه تبیان است که در کتاب مجمع البحرین ج6 ، ص 217 ذکر شده است .)
حال که قرآن هم به این مسئله توجه و موافقت دارد و با توجه به اینکه در آیه مذکور کلمه ی تبیان بکار رفته و می توانست کلمه " بیان " بکار رود ( چرا که " بیان " همان روشنگر است اما نه با همراهی یک حجت ) ، بنابر این میتوان به یک نکته بسیار لطیفی پی برد و آنکه : چون تمام این گستردگی را نمیتوان با چند کلمه و در چند سطر بیان کرد پس لازم می آید که هر کلمه ی بکار رفته در قرآن را به چند معنی اخذ کرد و مسئله آیات متشابه و غیر متشابه و ناسخ و منسوخ و مواردی دیگر از این قبیل مطرح می شود و این مسائل ، علوم تفسیر و تاویل را بوجود می آورند .
اما پرسشی که در این مقام قابل طرح است اینکه : با توجه به مطالب فوق الذکر ، علم تفسیر و تاویل ، برای فهم مطالب قرآن است آنهم با توجه به مکان و زمان . پس هر کسی می تواند خود ( با توجه به مکانی که در آن واقع است و با توجه به زمانی که در آن بسر می برد ) آیات قرآن را ترجمه و تفسیر و تاویل کند و از طرفی دیگر ، در معنای لغوی کلمه تبیان ، صحبت از حجت بود که برای روشنگری مطالب و مفاهیم قرآنی به کمک مخاطبان می آید ، پس آن اختیار و این کمک جبری چگونه با هم سازش می کنند ؟
اما جواب . در پاسخ به این پرسش باید گفت که : آن اختیار مذکور حقیقی نیست زیرا که علم تفسیر مانند تمام علوم ، از ارکان و مبادی و تعاریف و ابوابی مختص به موضوع مورد بحث خود دارد که نیازمند به کارشناسانی است که مباحث این علم برایشان قابل فهم و درک باشد و عالم این علم باشند و مانند نسخه تجویز شده پزشک می ماند که هر کسی نمی تواند آنرا به دلخواه خود و بی توجه به نظر کارشناس آنرا مصرف کند ( حتی اگر زبان نسخه تجویز شده را هم بداند مثلا انگلیسی ) . با این وجود ، نقش آن حجت مذکور در بخش دوم پرسش ، معلوم و هویدا می شود که آن حجت همان کارشناس است .
اما به نظر می رسد که در فهم حقایق قرآنی ، فقط به علم تفسیر نیاز نیست بلکه به تاویل ( یعنی ارجاع کلام از معنای ظاهری به معنای باطنی و مخفی شده در آن ، و بقولی باطن و اسرار آیات ) و بیشمار علمی که شاید تا به امروز انسان شایسته درک آن نبود ، نیاز است تا ذره ی از حقایق این کتاب آسمانی ، که هر چه برای زندگی بخواهیم در آن هست ، را بیابیم .
حال چه باید بکنیم ؟ در این مسیر ، خالق حکیم ، برایمان حجت و هادی نازل فرمود
( که یک وجه نیاز به حجت در مطالب فوق بیان شد .) اما در آیات دیگر قرآن ، حقیقت آن حجت را بیشتر نمایان می کند بطور مثال در سوره عنکبوت آیه 49 می فرماید : بل هو آيات بينات في صدور الذين أوتوا العلم . یعنی : بلکه آیاتی است روشن در سینه کسانی که علم داده شده اند . و در سوره بقره آیه 121 می فرماید : الذين آتيناهم الكتاب يتلونه حق تلاوته أولئك يؤمنون به . یعنی : کسانی که ما کتاب بایشان دادیم و آنطور که باید ، آنرا خواندند آنان به این کتاب ایمان می آورند . از این دو آیه و آیات دیگر ، منکشف می شود که این حجت ( و حجتهای الهی دیگر ، که همگی نور واحدند ) حاملین بحق کتاب الله اند ( حملة کتاب الله ) یعنی از ظاهر و باطن و تمام تفسیر و تاویل و هر آنچه که مربوط به این کتاب آسمانی است را می دانند و بهمین دلیل است وقتیکه از آن حجت بحق الهی می پرسند : علم شما به چه چیزی تعلق می گیرد ؟ پاسخ می دهند : به هر آنچه که گذشت و هر آنچه که خواهد آمد و به هر آنچه که در بهشت و جهنم است و به هر آنچه که در آسمان و زمین است . سوال کنندگان وقتیکه از این سخنان تعجب می کنند ، در پاسخ به تعجبشان می فرماید : چون قرآن تبیان لکل شی است . ( بحار الانوار . ج 26 . ص 28 )
و اما النتیجه . این حجتهای الهی دارای این مقام و جایگاه هستند که انسان خواهان هدایت و فهم حقیقت ، به آنها رجوع کند و آنها را کارشناسان حقیقی بداند و اگر خود قدرت درک مستقیم را دارد به آنها رجوع کند و گرنه باید به نزد کسانیکه در این مسیر ، کوشش و تلاش می کنند که به آن حجتهای الهی نزدیک شوند ، رجوع کند .
آنچه که قابل تذکر اکید است آنکه : انسان برای رفع بیماری جسمی به نزد هر پزشکی نمی رود بلکه با تحقیق و تفحص به یک پزشک متخصص و حاذق و با فهم و کمال رجوع می کند ، پس چطور است که برای فهم حقایق و یا رفع بیماریهای روحی و فکری ، به نزد کارشناس هدایت شده که در مسیر آن حجتهای الهی اند رجوع نمی کند .